سلام
همون طور که می دونید جمعه 25 اریبهشت تولد بابای عزیز کیارش بود. ولی چون ما جمعه اخر شب از اصفهان برگشتیم تولد را روز بعدش گرفتیم. تولد خوبی بود و کلی خوش گذشت. باز هم برای فوت کردن شمع ها بین بابایی و کیارش مسابقه بود.
کیارش و پلنگ صورتی شمع فوت کردند
شام تولد هم کیک مرغ بود که مامان آرین جون لطف کردند و به من یاد دادند. ممنون لیلا جون. خیلی خوب شده بود. کیارش که خیلی دوست داشت. ژله اکواریوم هم برای اولین بار درست کردم که بد نشد.
آخرین روز سفر به اصفهان عموی عزیز من از آمر یکا آمدند ایران و ما تونستیم ببینیمشون. عمو جون لطف کردند و برای کیارش سوغاتی آوردند. دستشون درد نکنه!
سوغاتی های کیارش خان
دیگه این پلنگ صورتی که کلی شده رفیق شفیق و یار غار آقا کیارش!!! کنار هم می خوابند و دست در دست هم این طرف و اون طرف میرند و سوار ماشین بزرگه اش میشه پشت سرش می نشوندش و بو*س هوار هوار و تازگی ها هم بیرون بریم باید باهامون بیاد!!! اگه یک بار جاش بگذاریم این قدر اشک می ریزه در فراقش که دل آدم ریش میشه!!!! وای پلنگ صورتی تنهاست! الان غصه می خوره! اشک می ریزه!
کیارش و پلنگ صورتی در ماشین بابایی
ماشین بزرگه را که یادتونه؟! چند ماه پیش یکی از چرخ هاش شکست و من یک بار که خواب بود گذاشتمش تو کمد تا یک روز دور چشمش ردش کنم بره!!! یک دفعه ای خودش پیداش کرد و دوباره با عشق تمام اوردش و سوارش شد!!! همش هم باید هرجا میره این پلنگ صورتی و ماشین بزرگه و تفنگ و سایر متعلقاتش دنبالش باشه! بمیرم برای بچه ام این ماشین را با سه چرخ این ور و اون ور می بره!!! ما این ماشین را اصفهان خریدیم تصمیم گرفتیم حالا که این قدر دوست داره یک ماشین بزرگتر یا حداقل اندازه خودش بگیریم ولی این جا هرچی ماشین دیدیم کوچیک تر بوده!!!
جیگرم عشق پلیس داره! تازگی ها هم تفاوت پلیس های راهنمایی و رانندگی و نیروی انت*ظامی را خوب بلد شده! میگه این پلیس آبی ها تفنگ ندارند! فقط جریمه می نویسند! مال ماشین هاند تند تند نرند! این پلیس سبز ها تفنگ دارند! میرند دزدها را تیر می زنند و بعد دستگیر می کند و بعد می برند زندان! این قدر هم با حرارت میگه که نگو! تازگی ها هم شده همیار پلیس سبز!!! آخه ابهتش بیشتره! یک تفنگ هم می گذاره تو کش شلوارش و دستبند و ... و دائم دزد دستگیر می کنه! اول هم می کشدشون بعد می بره زندان!!!!!!
یک خبر دیگه این که فسقلی ما از اول خرداد میره مهد!!! البته مهد سابقش نه! این یکی یک کم نزدیک تره و فضاش بازتره و جمعیتش هم کمتره!!! اگه چشمش نکنم تا به حال که خیلی دوست داشته و اصلا بهونه نگرفته و یا نگفته من نمیرم و ... فقط هربار می پرسم تو مهد چه می کنید میگه تام و جری می بینیم؟!؟!؟!؟!؟!؟ جل الخالق!!! اگه فقط مهد میرند تام و جری می بینند دیگه لازم نیست 90 هزار تومن بدم سه ساعت بره اونجا!!! خودم براش تام و جری می گذارم!!!!!!!!!
کیارش کلا پسر محتاطیه! رو کارهاش خیلی دقت می کنه! یک کتاب نقاشی براش از نمایشگاه گرفتم! بهش گفتم رنگش کنه ولی از خط نزنه بیرون!!! این قدر با دقت رنگ کرد با این که دفعه اولش بود فقط یک بار از خط زد بیرون که هی هم اصرار می کرد پاک کن بیار پاکش کنم!!!
در اخر این که این آخر هفته عمو امیر کیارش خان از اصفهان آمدند تهران و مهمون ما بودند! کیارش خیلی خیلی بهش خوش گذشت!!! دست عمو امیر هم درد نکنه براش این ست ماشین و ریل هاش را آوردند! ممنون عمو امیر! کلی هم باهاش بازی کردند!!!
یک روز هم رفتیم پارک ملت که خیلی خلوت بود و ناهار را اون جا خوردیم و کیارش و عمو امیر هم کلی فوتبال بازی کردند! وقتی عمو امیر می خواست بره پسرک احساساتی من کلی اشک ریخت و غصه خورد! فرداش هم می گفت من دلم برای عمو امیر تنگ شده! کجا رفته؟ کی میاد؟!
کیارش در پارک ملت
پیوست: به طور خیلی اتفاقی و ناخواسته کیارش یک حرف بد یاد گرفته! برو گ م ش و!!!!!! معنیش را هم به درستی نمی دونه! ولی می دونه وقتی عصبانی میشه باید بگه!!!! من نمی خوام عکس العمل بدی نشون بدم! کلا این حرف را می زنه ساکت میشم یا ذهنش را به موضوع دیگه ای پرت می کنم!!!!! ولی خوب نمی دونم دقیق چه کنم از سرش بیوفته!!! پیشنهادی دارید؟!