Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker مادر کیارش - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 514743

  بازدید امروز : 2

  بازدید دیروز : 63

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

معرفی یک کتاب + نظر سنجی

نویسنده:مادر کیارش::: دوشنبه 86/11/1::: ساعت 7:54 عصر

سلام

امروز بازم می خوام یک کتاب دیگه معرفی کنم!

                           کلیدهای برخورد با مشکلات خواب کودکان

کلیدهای برخورد با مشکلات خواب کودکان

تالیف: دکتر سوزان گاتلیب

مترجم: اکرم کرمی

انتشارات صابرین

این کتاب مطالب آموزنده ای درباره خواب نوزادان، کودکان نوپا و پیش دبستانی عنوان می کند و کلید هایی برای حل مشکلات خواب از قبیل بی خوابی، سحرخیزی، کابوس های شبانه، سندروم عدم حضور، عادت های خواب و... ارائه می کند.

من خودم وقتی کیارش 2 ماهه بود و شب ها تا ساعت 2-3 نیمه شب بیدار بود این کتاب را گرفتم. کمک زیادی بهم کرد، از همون اول فهمیدم کیارش جزو اون دسته بچه هاییه که به خواب کمی احتیاج دارند. فهمیدم عادت خواب چیه و چه جوری باید عادت خواب درست را جایگزین عادت خواب نادرست کرد و ...

کیارش وقتی 1 سال و 3 ماهه بود من شیر شبانه اش را قطع کردم، یعنی متوجه شدم مدتیه که شیر شبانه براش به عنوان چیزی برای سیر شدن نیست بلکه عادت خواب شده، یعنی چیزی که وقتی بیدار میشه برای دوباره به خواب رفتن به اون احتیاج داره! با چند شب بی خوابی و صبر و تحمل و البته مقاومت و عزم راسخ آب را جایگزین شیر کردم و از اون به بعد کیارش فقط شبی 1 یا حداکثر 2 بار برای خوردن آب بیدار می شد که البته زمانش هم کوتاه تر بود! عزم و ارده محکم خیلی مهمه! کودک واقعاً باید درک کنه شما مصمم هستید این برنامه جدید را اجرا کنید! گریه و جیغ و ... اثری در اراده و خواسته شما نداره، البته باید در عین مصمم بودن ملایم و مهربان باشید یعنی با محبت باهاش حرف بزنید ولی کوتاه نیایید و حتماً دقت کنید عادت خوابی که جایگزین می کنید بدتر از قبلی نباشه یعنی مثلاً برای گرفتن از شیر شب ها از تخت بیرونش نیارید یا راهش نبرید یا باهاش بازی نکنید! کودک باید کاملاً درک کنه الان شبه و باید حتماً بخوابه و بازی مال روزه! کیارش تا به الان به علت شرایطی که داشتیم کنار خودم می خوابید، برای همین می ترسیدم که برای جدا خوابیدن مشکل داشته باشه که خدا را شکر زیاد اذیت نکرد و راحت قبول کرد ولی هنوز وقتی بیدار میشه و آب می خواد منو صدا می زنه و باید مدتی کنارش باشم تا بخوابه! که سعی دارم اونم برطرف کنم! امیدوارم این کتاب و راهنمایی هاش بتونه شما را در حل مشکلات خواب جگر گوشه هاتون یاری کنه!

چند روز پیش تولد دختر عمو من، نرگس بود. دختر عموی من خیلی کیارش را دوست داره و مثل یک مادر ازش مراقبت می کنه، خیلی هواشو داره و هرچی بخواد سریع براش آماده می کنه! کیارش تنها کسیه که سخاوتمندانه اسباب بازی هاشو در اختیارش می گذاره، مثلاً برای تولدش خاله اش یک میز توالت باربی براش گرفته بود و کیارش تنها کسی بود که اجازه داشت بره و روش بشینه و موهاشو شونه بزنه و با سشوارش بازی کنه! ( حیف که باتری دوربین تمام شده بود تا از آرایش کردن هنرمندانه کیارش عکس بگیرم! ) کیارش هم نرگس را خیلی دوست داره و هر وقت که می خواهیم بریم خونه شون یا می فهمه نرگس می خواد بیاد کلی ذوق می کنه! اینم عکس های تولدش!

                

ما 4 تا دختر خاله هستیم که سه تامون ازدواج کردیم و دخترخاله کوچیکم که کیارش خاله صداش می کنه هنوز راهنمایی میره! چند وقت پیش، ( عکس ها را ببینید از موهای کیارش می فهمید مال 1 ماه پیشه!!!!! من تنبلم دیگه! ) یک گردهماییه دخترخاله ایی داشتیم! جالبه که هر سه تای ما پسر داریم، پیام پسر دختر خاله بزرگترم که 9 سالشه، کیارش و امیرمحمد که البته مادر امیر محمد از من بزرگتر است! کیارش کلی برای امیر محمد ذوق کرد و هی ازش می خواست آغوش مامانش را رها کنه و بیاد با اونها بازی کنه و پیام عزیز که کلی با کیارش خونه بازی کرد! این هم عکس های 3تا پسر دخترخاله ها! لازم به ذکره پیام و امیرمحمد پسرخاله هستند!

          

پیوست 1: یکی از دوستام که تهران درس می خونه و به تازگی ازدواج کرده دچار مشکل خانوادگی کوچیکی شده! کسی مرکزی برای مشاوره سراغ نداره که کارش خوب باشه؟!؟! جایی نمی خوام که حرف هایی براش بزنند که خودمون هم بلدیم بهش بگیم! جایی که قضیه را درست بشکافه و راه حل درست و عملی جلوی پاش بگذاره!

پیوست 2: لیلا مامان آرین جون برای باز کردن صفحه نظرات من با مشکل مواجه شده! می خواستم بدونم شما هم این مشکل را برای باز کردن صفحه اصلی یا صفحه نظرات من دارید؟!؟!؟!؟! لطفاً رای بدید که مشکلی هست یا نه! ( متاسفانه کدش تو خود محیط نوشتاری اجرا نشد، زیر لینک دوستان گذاشتمش! )



  • کلمات کلیدی :

  • تازه ها

    نویسنده:مادر کیارش::: چهارشنبه 86/10/26::: ساعت 11:36 صبح

    پیوست اضافه شده!

    سلام

    بعد مدتی غیبت باز برگشتیم تا از شیرین کاری های نمکی خان وروجک بگم! البته اکثرش مال قبل از برنامه قرار وبلاگیه که به علت تعدد قرارها و غیبت من الان فرصت کردم درباره شون بنویسم!

                                       

    یکی از بازی های مورد علاقه کیارش قبل از خواب شمردن انگشت های مامانه! کیارش یکی یکی انگشت های دست من را می بنده و من شمارش می کنم!

    زمان: 11 صبح، در حال دیدن تلویزیون     مکان: خونه خودمون

    کیارش: اِک ( یک )، دو ( دوشو با کسره می گفت )، ده ( سه ) و بقیه اعداد را با سرعت سر هم بندی می کرد!!!

    و جالب بود که مثل عادت همیشگی انگشت هاشو می بست!

                               

    زمان: ساعت 8 شب           مکان: اتوبان همت به سمت خانه

    کیارش: مامان، مامان اییییین مااااا ( اشاره به ماه بزرگ و درخشان شب چهارده! )

    من: بله عزیزم این ماهه! ببین داره دنبال ما میاد!

    بعد از چند لحظه که وارد خیابون های تنگ شدیم و ماه پشت ساختمان ها پنهان می شد!

    کیارش: اِاِ ماااااا، داچی!

    و هر دفعه ماه از پشت ساختمان ها پیدا می شد کیارش باهاش داکی می کرد!

                                

    زمان: ساعت 10:30 صبح           مکان: خونه خودمون

    کیارش در حال نقاشی کشیدنه! پشت سر هم روی n تا کاغذ خطوط دایره ای می کشه!

    من: کیارشم چی می کشی؟!

    کیارش ( در حالی که به نقاشی ادامه میده! ): کوم کوم ( توپ! )

    و به توپ کوچکی که جلوش گذاشته اشاره می کنه!!! لابد برای نقاشیش مدل هم گذاشته!

            

    زمان: ساعت 10 شب            مکان: روبه روی در حمام

    بابای کیارش رفته حمام، هنوز چند ثانیه از ورودش به حمام و صدای باز شدن شیر آب نیومده که کیارش خان با اسباب بازی های مخصوص حمامش رفته پشت در و به در می زنه و بلند بلند میگه: بااا بااایی، در ( یعنی در را باز کن منم بیام! )

    در آخر وقتی دید بابایش محل نمی گذاره خودش اقدام به باز کردن در می کنه!

                             

                                         خلبان کیارش وروجک

    زمان: ساعت 12:30 ظهر           مکان: سر میز ناهار

    کیارش از خوردن پلو و مرغ البته با پشت بند سالاد استقبال می کنه! ( از عجایب هفتگانه! ) و برای این که بخوره قاشق هر بار هواپیما میشه و خلبانش که من باشم هر بار از برج مراقبت که کیارش خان باشه اجازه فرود در دهان کیارش را درخواست می کنه! برای لحظه ای به غذا خوردن خودم مشغول شدم و کیارش را فراموش کردم!

    کیارش با قیافه حق به جانب: مامان، مامان ماییییی؟ ( یعنی پس هواپیما کو؟ )

    و بعد که تعجب منو می بینه خودش قاشقشو بر می داره و میگه:

    این چیه؟! ایی مایی! و بعد قاشق را به صورت هواپیما به دهنش می بره!!!!

                               

    زمان: ساعت 6 عصر              مکان: هال خونه

    من و بابایی و کیارش پای تلویزیون نشسته ایم و تلویزیون می بینیم و هواسمون سخت به برنامه تلویزیون است، کیارش بین ما نشسته و نگاه های عمیقی از من به باباش و از باباش به من می اندازه که چشم به تلویزیون دوختیم!

    کیارش رو به من: مامان! ( به باباش اشاره می کنه! ) اییی بابایی!

    کیارش رو به باباش: بابایی! ( به من اشاره می کنه! ) اییی مامان!!!!

    من با خنده: بابا خوشبختم من مامانم!!

                    

    زمان: هربار بریم بیرون                 مکان: تو خیابون

    یک ماشین 206 نقره ای از کنارمون رد میشه!

    کیارش: اِ مایی دایی!! ( اِ ماشین دایی! )

    ما:

    و این اتفاق هربار یک 206 نقراه ای رد بشه تکرار میشه!

    عزیز دلم ماشین ها را می شناسه!

                               

    زمان: ساعت 5 عصر                       مکان: خونه

    کیارش در حال بازی با لگوهاش، من هم در آشپزخانه مشغولم!

    کیارش: مامان، مامان ایی مایی!

    نگاه کردم دیدم با لگوهاش یک هواپیما ساخته!!!

    آخرش این عشق هواپیما ما را مجبور به خرید یک بویینگی چیزی می کنه!

                               

    کیارش الان مدتیه چپ میره و راست میره و میگه این چیه؟! اونم نه یک بار بلکه به جرات 10000 باری میگه!

    زمان: ساعت 2:30 نیمه شب مکان: تخت خواب

    خواب خواب بودیم، کیارش گاهی بین شب بیدار میشه و آب می خوره و می خوابه ولی چند شب پیش بیدار شد و...

    کیارش: مامان، مامان

    من به طور خودکار دستم را بردم به سمت شیشه اش و بردم طرفش

    کیارش: نه! این چیه؟!؟!؟ ( اشاره به چراغ خوابش که به شکل ماه و ستاره است! ) و خودش هم جواب میده: ایی مااااا

    من:

    و این هم برای حسن ختام:

                     

    پیوست: تاسوعا و عاشورای امسال هم گذشت! تو این چند روز سخنان خوبی درباره این واقعه شنیدیم که مصیبت کربلا را چیزی فراتر از بی آبی و حجله و ... می دانستند و البته طبق معمول سال های قبل بعضی از افراط و تفریط ها و خرافه پرستی ها و حتی بدعت های جدید هم دیدیم! جالب تر از همه این پسرها و دخترهایی است که با آرایش تمام و قیافه های ... و صدای بلند دوپس دوپس از ماشین هاشون روی شیشه عقبشون نوشتند  یا حسین مظلوم و یا یا حسین شهید و ... به هر حال همیشه در کنار مسائل و وقایع مهم، این حاشیه های اجتناب ناپذیر بوده مهم اینه که وقتی تموم شد از خودمون بپرسیم چه چیزی به دست آوردیم که قبلاً نداشتیم و به بار معلوماتی ما چی اضافه شد!

  • کلمات کلیدی :

  • <   <<   26   27   28   29   30   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com