Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker مادر کیارش - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 514738

  بازدید امروز : 60

  بازدید دیروز : 60

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

تحولات کیارش وروجک

نویسنده:مادر کیارش::: یکشنبه 87/2/1::: ساعت 11:40 صبح

سلام

با آمدن بهار و عوض شدن چهره طبیعت کیارش ما هم داره متحول میشه! اونم تو 2 جهت، اول این که شیطنتش 100 برابر شده! خونه ما فرقی با بازار شام نداره! در کابینت را باز می کنی از توش اسباب بازی می ریزه بیرون! تو قابلمه جوراب پیدا می کنی! موبایلت گم میشه زنگ می زنی می بینی صداش از تو ماشین لباس شویی در میاد!!!! اگر هم وقتی متوجه نیست اسباب بازی هاشو از وسط هال و رو مبل و زیر میز و وسط راهرو و رو جا کفشی برداری انگار دمش را آتیش زده باشند سریع میاد و اسباب بازی ها را دستت می گیره و خیلی با دقت سر جای قبلی، یعنی وسط هال، رو مبل، زیر میز، وسط راهرو و رو جاکفشی می گذاره! هر کی سر زده بیاد خونه ما باورش نمیشه من از صبح که بیدار میشم تا شب به جرات میشه گفت یک ربع هم نمی شینم! انگار لشگر مغول از وسط خونه رد شده و هیچ کس هم دست به این تهاجمات و تاراج ها نزده!!!! دومین مسیر تحول کیارش تو بزرگ شدن ناگهانی و فهمیدن خیلی چیزها و بالطبع شیرین شدنشه!!!! که می خوام تو این پست چند تا از این کارهای بامزه اش را بگم!

·        به اسکوتری که داییش برای تولدش گرفته خیلی علاقه داره. الان اسکوتر بیچاره تو کمد قرنطینه است ولی قبلش کیارش تمام مدت سوار اسکوتر بود و خیلی ماهرانه از این سمت خونه به اون سمتش می رفت و البته لازم به ذکر تو این خونه های کوچیک با یک پا از این طرف به اون طرفش می رسه! حالا جناب اسکوتر سر غذا با ما باید غذا می خوردند! موقع دستشویی رفتن دم توالت باید ناظر بر دستشویی رفتن وروجک خان می بودند و از همه جالب تر موقع خواب هم باید باهاش به رختخواب می رفتند! با اصرار تمام این اسکوتر را بغل می کرد و می بردش رو تختش!!!!!!!!!!! دیگه این قدر التماسش کردم و براش قصه خوندم که راضی شده یک بالشت کنار تختش بگذاریم تا جناب اسکوتر سر رو اون بالشت بگذارند! حالا اصرار داشت خودش هم رو زمین سر بر بالین اسکوتر جان بگذارند! دوباره با کلی مصیبت راضی شد بره رو تختش! بعد لحافشو کشیده و انداخته رو اسکوتر عزیزش مبادا سرما بخوره!!!!!!

               

·        تازگی ها به حیواناتی که تلویزیون نشون میده خیلی علاقه نشون میده مخصوصاً شیر و ببر! چهار دست و پا رو زمین راه میره و اداشونو در میاره و مثل شیر می غره!!!! این قدر نمکی این کارو انجام میده که دل آدم براش ضعف میره! چند روز پیش کانال Babytv داشت برنامه کنی و گوری ( دوتا بچه کانگورو ) را نشون می داد، کیارش به عادت سابق چهار دست و پا شد و دور میز چرخید! گفتم مامانی این که شیر نیست، این کانگوروه! بعد سریع بلند شد و رو دو پا شروع کرد مثل کانگوروها پریدن!!!!!!!!!!!!!!

·        کتاب های می می نی را خیلی دوست داره! بعضی اوقات میره کتاب هاشو برای باباش میاره و داستانشو برای باباش اجرا می کنه! ( از الان رفته تو کار بازیگری!! ) مثلاً کتاب می می نی چه دوست نازنینی، میره توپ قرمزشو میاره و شوت می کنه بعد ادا گربهه را در میاره که داره گریه می کنه! یا می می نی گل می کشه یا نی نی، میاد و با اشاره به دیوار ادا کشیدن نقاشی را در میاره! ولی از هم جالب تر کتاب می می نی شده شلخته است که میره ماشینشو میاره و پاشو می گذاره روش و ادا زمین خوردن پدربزرگ می می نی را در میاره!!!!!!! ( لازم به ذکره کیارش هنوز خوب بلد نیست حرف بزنه اما از همون چهارتا لغتی که بلده تو تعریف کردن داستانش استفاده می کنه! )

·        این کارشو دیگه نمی دونم از کجا یاد گرفته! میره در اتاق ها را می بنده بعد گیر سر منو می کنه تو سوراخ کلیدش و هی می پیچونه یعنی داره بازش می کنه، بعد در را باز می کنه و با افتخار نشون می ده ببینید من با سنجاق سر در را باز کردم!!!!!!! ( فکر کنم تو این فیلم پلیسی ها دیده! ) کاملاً هم می دونه این کلید نیست اما میشه باهاش در را باز کرد!

جمعه عصر کیارش با آندیا و یکتا جون ( یکی از نی نی های جدید وبلاگی ) رفتند پارک قیطریه! کارهاشون خیلی بامزه بود، آندیا سه چرخه اش را آورده بود و کیارش هلش می داد و اصلاً هم اجازه نمی داد یکتا به سه چرخه و آندیا نزدیک بشه! ( برا دختر مردم قلدر شده بود! ) این سه وروجک صحنه های جالبی خلق کردند! سر توپ با هم دعوا کردند! بعد عاشقانه به هم تعارف کردند! قلدر خان بعد با چنان لطافتی دست یکتا خانوم را گرفت که نگو! خلاصه کلی شیطنت کردند! ان شاا... وقتی مامان یکتای عزیز عکس ها را فرستادند براتون می گذارم!

            

 

پیوست 1: پوریا جون، من سر وبلاگت میام ولی نمی دونم چرا صفحه نظراتت به هیچ وجه باز نمیشه! ایملت را هم نداشتم تا برات ایمیل بزنم!

پیوست 2: چند تا سایت برای آپلود عکس معرفی می کنید؟؟؟



  • کلمات کلیدی :

  • تولد کیارش خان

    نویسنده:مادر کیارش::: دوشنبه 87/1/19::: ساعت 10:0 صبح

    من این پست را چون این هفته امتحان داشتم هفته قبل نوشتم و یعنی آمدم از قابلیت های پارسی بلاگ استفاده کنم و زمان دار برای نمایش در آینده، یعنی اوایل این هفته زدم اما بعد امتحان که آمدم دیدم ای بابا کلی سر کار رفتم!!!!!!!!

    سلام

    بعد از یک تعطیلات طولانی که امیدوارم برای همتون خوب و سراسر از شادی و دید و بازدید و خوشی بوده باشه بازم سلام

    ما هم عید خوبی داشتیم 28 اسفند راه افتادیم و آمدیم اصفهان و تا 13فروردین اصفهان ماندیم، خیلی خوش گذشت، دید و بازدید رفتیم و دیداری تازه کردیم ولی از همه مهم تر 5 فروردین بود که برای کیارش یک تولد بزرگ گرفتیم و کلی به کیارش خان خوش گذشت، لباس دامادیش را پوشیده بود و مرکز توجه همه شده بود، همه از شمع فوت کردن و کیک بریدن و کادو گرفتنش عکس و فیلم گرفتند و کلی بوسیدنش، کلی هم که کادوهای خوب و قشنگ گیرش آمد. فقط این وسط مامان و بابا هلاک شدند!!!!

       

                         گل پسر قبل از آمدن مهمون ها

       

                        کیک تولد 2 سالگی کیارش

         

                      عشق مامان و کیک تولدش

     

    کادوهایی تولد کیارش خان عبارت بودند از:

    مامان و بابا: یک سطل 220 تایی لگو

    مامان مامان: گردن آویز طلا

    مامان و بابای بابا: پلاک و لباس

    دایی: اسکوتر

    عمه ها و عمو: یک بلوز بافتنی و خرس عروسکی

    مامان مامان مامان: یک سکه پارسیان

    مامان بابای مامان: یک ماشین بزرگ

    خاله بزرگ مامان: یک بلوز و شلوار سر هم

    دایی بزرگ مامان: یک ماشین کنترلی شارژی بزرگ

    خاله کوچک مامان: یک موتور کنترلی شارژی

    عمه مامان: عروسک بزرگ اسپانچ باب و دوستش

    عموی مامان: دو موتور مسابقه و ریل هاش

    عروس خانم و آقا داماد ( دختر عمه مامان ): یک وسیله بادی ( نمی دونم اسمش چیه عکسش را ببینید )

    دختر خاله بزرگ مامان: یک عدد لحاف مسافرتی و کیفش

    دختر خاله کوچک مامان: یک لودر کنترلی و یک شتر آوازخوان

    در ضمن لباس دامادی که تن آقا کیارشه را زن عمو من 9 ماه پیش که از آمریکا آمده بودند براش آوردند و گفتند تولد 2 سالگیش بپوشه، دستشون درد نکنه، دست همه درد نکنه، خجالتمون دادند!

               

                   کیارش و لباس دامادی و اسکوتر دایی

         

    کیارش و لودر کادو دختر خاله و لگوهای مامان و بابا و اون وسیله بادی کادو عروس خانم

    عکس از شمع فوت کردن و کیک بریدنش هم به خاطر حضور دیگران تو عکس نتونستم بگذارم!

    این قدر درگیر بودم که از میز شام نتونستم عکس بگیرم ولی کباب و جوجه هاشو از بیرون گرفتیم و رولت گوشت و سالاد و دسرهاشو خودمون درست کردیم!

    پیوست 1: کیارش دیگه به طور کامل از شیر گرفته شد، بمیرم بچه ام این قدر مظلوم بود که وقتی روز اول عید شیر خواست و بهش گفتم دیگه تموم شد و تو بزرگ شدی دیگه سراغش نیومد و اسمشو نبرد. حتی تلخش هم نکردم، حتی حواسش را هم پرت نکردم، خیلی مظلومانه حرفمو گوش داد. گاهی موقع خواب دلم می گرفت، غصه ام می شد که دیگه شیر نمی خوره، دلم برای شیطنت هاش موقع خوردن، نوازش هاش و خیره شدن تو چشم هاش تنگ شده!!!!!

    پیوست 2: کیارش الان بیشتر از یک ماه است که روزها دیگه پوشک نمیشه، اما بعضی روزها یک دفعه هیچی نمیگه و کارشو تو شلوارش می کنه و روز بعد خوب میشه! نمی دونم چرا این جوری می کنه؟؟؟؟

    پیوست 3: اصفهان عید خیلی قشنگ و زیبا شده بود، همه جا سبز و پر از گل ولی مسافرهای نوروزی که امسال به 3 میلیون رسیده بودند چنان ترافیکی ایجاد کرده بودند که برای عید دیدنی رفتن خونه فامبل ها مخصوصاً اون هایی که نزدیک اماکن تاریخی بودن کلی مشکل داشتیم!

    پیوست 4: کیارش تازگی ها علاقه ویژه ای به شناخت ماشین ها پیدا کرده و هر وقت تو خیابون باشیم اسم یکی یکی ماشین ها را می پرسه و بعضی ماشین ها مثل پیکان و پراید و 405 و اتوبوس و کامیون و وانت و 206 و پرشیا و ریو را می شناسه! تمام 206 ها و پرشیا ها از هر رنگی باشه مال داییه و تمام ریو ها مال بابا!!! خوش به حالشون!!!!!!



  • کلمات کلیدی :

  • <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com