سلام
این دفعه درباره موضوعی می خواهم بگم که مال 2 ماه پیشه!!! ( نمی دونم چرا جا انداختم!!!! ) کیارش یک عروسک کوچولوی خرگوش داره که خیلی بهش علاقه داره! یک مدتی بود همه جا با خودش می برد و همش همراهش بود ( حالا کمتر شده! ) بعد این خرگوش یک خرس مثل خودش داره ( عروسک های تختش بودند! ) یک روز هر دو تا عروسک ها را گرفتم جلوش تا ببینم کدوم را انتخاب می کنه! یک نگاه به خروگوشه انداخت یکی به خرسه بعد یک کم فکر کرد و هر دوتاشو گرفت!!!!! بعد وقتی می خواست بلند بشه چون با هر دو دستش عروسک ها را گرفته بود نمی تونست بلند بشه! هر کاری کرد نتونست اما به هیچ عنوان حاضر نبود یکیشون را بندازه تا بتونه بلند بشه! تو دلم به صفای دل این فرشته کوچولوها غبطه خوردم! هیچ تبعیضی وجود نداره! همه را یک جور دوست دارند و حاضر نیستند به خاطر منافع خودشون از محبت کسی یا چیزی دل بکنند! چه اتفاقی میافته که ما آدم ها یادمون میره یک زمانی بچه بودیم با دل به این وسیعی؟!؟!
کیارش و خرگوش کوچولوش
چند روز پیش می خواستیم بریم مهمونی من نشسته بودم پشت آینه و کیارش داشت با دقت منو نگاه می کرد بعد که کارم تموم شد اصرار کرد که بلندش کنم تا بیاد پشت میز، بعد رفته سراغ پودر من و ابرش را برداشته و خیلی حرفهای داره به صورتش میزنه!!!! ( نکته اینجاست که من اصلاً اهل آرایش نیستم و فقط وقتی میرم مهمونی آرایش می کنم! حالا وروجک ما استعدادش زیاده با یک دفعه دیدن یاد گرفته دیگه من نمیدونم! )
تازگیها یاد گرفته از صندلی غذاخوری بره بالا و بیاد پشت میز! برای همین دیگه حاضر نیست روی صندلی خودش بشینه و می خواد کنار ما و مثل ما روی صندلی معمولی و پشت میز بشینه!!! ما هم مجبور برای انجام خرده فرمایشات خان والا 3 تا صندلی را کنار هم بچینیم تا ایشون با خیال راحت مانور بدهند!
کیارش در حال خوردن تنها صبحانه مورد علاقه اش، پنیر خامه ای ( ببخشید سرو وضعش به هم ریخته است! تازه از خواب بیدار شده! )
کیارش مدتیه حرفهای ما را به دقت گوش میده و اگه بهش بگیم کاری بکن انجام میده! بعد من تشویقش می کنم و بهش آفرین می گم! حالا اگه یک دفعه فراموشم بشه خودش یکی از اون خنده دلبری ها میکنه و برای خودش دست میزنه یعنی یاا... دست بزن! تشویق فراموشت نشه!!!
یادتون هست گفتم کیارش همه اعضای صورتشو تو دهنش میدید؟ خوب بعد کلی تمرین کردن چشمش را یاد گرفت و هر دفعه می گفتم چشمت کو یا چشم مامان کو سریع نشون می داد!! بعدش اگه ازش میپرسیدیم این چیه میگفت "دِش" ( یعنی چشم) بعد پیش خودم گفتم حالا نوبت قدم بعدیه و گوش را یادش دادم، حالا بازم قاطی کرده بهش بگیم گوشت کو نشون میده بعد بگیم چشمت کو بازم همون گوش را نشون میده!!!!!! اِی بابا چه معضلی شده این یاد دادن اجزای صورت برای ما!!!!!
پیوست 1: عکس الانش را با 2 ماه پیش مقایسه کنید؟! ببینید بچه ام آب شده از بس هیچی نمی خوره!!!!! اِیییییی خدااااااا
پیوست 2: یک موضوعی را چند وقت پیش تلویزیون گفت دیدم بد نیست بگم!
درباره پوسیدگی دندان در کودکان بود، می گفت موقع خواب کودک اگه شیر خشک یا هر چیز دیگه ای خورد باید دندون هاشو حتماً بشوره البته به جز شیر مادر، چون در شیر مادر گلبول های سفید زنده ای هست که از پوسیدگی دندان جلوگیری می کنه!!! پس زنده باد شیر مادر!!!!!
پیوست 3: ببخشید اگه این پستم غلط املایی و انشایی داره، تند نوشتمش!