Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker مادر کیارش - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 514577

  بازدید امروز : 139

  بازدید دیروز : 28

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

بالاخره!

نویسنده:مادر کیارش::: دوشنبه 87/7/29::: ساعت 9:42 صبح

سلام

راستش مدتیه وبلاگ کیارشم را آپ نکردم! خودتون می‌دونید چه قدر سرم شلوغه و اگه خدا بخواد تو همین آبان دفاع می‌کنم که دیگه جماعت و خلقی را از دست درس خوندنم راحت کنم!!!!!!

راستش کیارش گلم خیلی شیرین زبون و نمکی شده! خیلی هم فهمیده و باشعور شده! کلا خیلی بیشتر سنش درک می‌کنه! می‌فهمه الان ناراحتیم و رعایت می‌کنه! می‌فهمه خوابیم و سر و صدا نمی‌کنه! فسقلی یک کلمات قلمبه سلمبه‌ای استفاده می‌کنه که خودمون توش می‌مونیم! یکی از این کلمات بالاخره است!

اولین باری که این لغت را یاد گرفت تو همون دستشویی مذکور بود! یک ساعت رو لگنش نشسته بود و آواز می‌خوند و بازی می‌کرد! منم حوصله نداشتم! بهش گفتم بالاخره چی کار می‌کنی؟! با شیطنت خندید و گفت: مامان بالاخره جیش می‌کنم! بالاخره پی‌پی می‌کنم! عجله نکن!!!!!

حالا تلفن دستش می‌گیره و با کل خانواده یکی یکی صحبت می‌کنه بعد میگه بالاخره من چی کار کنم؟! میایی بریم ددر؟!؟

قضیه ستاره‌اش را که یادتونه؟! حالا به علت تغییر فصل و ساعت غروب خورشید دیگه نمیشه ستاره را موقع خواب از پنجره دید! شب اول گفت: ای وای ستاره کیارش نیست! من: ستاره کیارش کجاست؟! کیارش: ستاره کیارش رفته شکلات بخره! رفته خیابون! رفته پارک! رفته .... بعد آهی کشید و گفت: خوب بالاخره ستاره کیارشم می‌خواهد بره ددر!!!!!!

قبل از این‌که بیاییم اصفهان قرار بود مادرشوهرم و عمه های کیارش بیایند تهران! به کیارش گفتیم و کلی ذوق کرد! روز قبلش من بعد از اینکه به مامانم تلفن زدم و حرف زدیم تلفن را گذاشتم روی میز و به کارهام مشغول بودم که دیدم گوشی را برداشته و داره راه میره و با عمه فائزه حرف می‌زنه!!!! اول فکر کردم مثل همیشه الکیه! بعد 5 دقیقه گفتم نکنه روشنش کرده و تلفن اشغاله! گوشی و گرفتم و فوری خاموشش کردم! بعد گفتم بگذار ببینم جایی را گرفته یا نه! دیدم در کمال تعجب شماره خونه مادرشوهرم افتاده!!!!!!!!!! زنگ زدم گفتم داشتید با کیارش حرف می‌زدید گفتند آره! 5 دقیقه است! ما فکر کردیم شما تلفن را گرفتی دادی دستش!!!! کلی کف کردم! چون شماره‌شون نه تو ردیال بود و نه تو لیست شماره‌های ذخیره شده اولین یا دومین شماره بود!!!!!!!!!!!! موندیم تو کار کیارش خان ناقلا!

برام دعا کنید تا جلسه دفاع خوب برگزار بشه و راحت بشم از ایرادگیری الکیه این ها!!!!



  • کلمات کلیدی :

  • نتیجه نهایی خواب آسمانی

    نویسنده:مادر کیارش::: شنبه 87/7/13::: ساعت 10:48 صبح

    سلام

    گرچه خیلی ها عکس اول کیارش را دوست داشتند و خودم هم خیلی بهش تعلق خاطر دارم ولی چون خیلی ها با قیافه کیارش تو 4 ماهگی مانوس نیستند عکس سومی را تو مسابقه شرکت میدم! خوشحال میشم بهش رای بدید

     

          

     

    اضافه شده در 14 مهر:

    راستش چون من مسافرت بودم نفهمیدم مهلت انتخاب عکس 10 مهره اینه که بعدش این عکس را انتخاب کردم ولی خوب مهسا خانوم عکس 4 ماهگی کیارش را تو مسابقه شرکت دادند و خوب من هم عکس 4 ماهگی را الان برای شرکت تو مسابقه تو وبلاگش می گذارم ممنون!

       



  • کلمات کلیدی :

  • <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com