سلام
اول از همه روز پدر را به پدر های مهربون به ویژه پدر کیارش و روح بزرگ پدر عزیز خودم تبریک می گم!
روزتون مبارک
من همیشه اعتقاد داشتم والدین نباید به خاطر آروم کردن لحظه ای بچه هاشون از ابزارهای ترس مثل لولو خورخوره و غول و دکتر و این ها استفاده کنند! ( گرچه بچه های این عصر از لولوخورخوره نمی ترسند عصر دیجیتاله! شخصیت های اهریمنی بیشتری هست! )
چند روز پیش کیارش داشت شیطونی می کرد و با دندون هاش روزنامه ها را پاره می کرد!
پدر کیارش: کیارش این کارها را بکنی مریض می شی اون وقت آقای دکتر آمپول بهت می زنه ها! اون وقت دردت می گیره!
کیارش: نه! ایارش ( کیارش ) مریض بشه بره دتر ( دکتر ) آمپول بزنه خوب بشه!
من: ای الهی قربون پسر فهمیده ام!!!
عکس هایی که می خواهم بگذارم با اخبارش یک کم بیات شده است چه کنیم آخه شرمنده! سرمان بس شلوغ بوده است!
رفته بودیم چادگان! کیارش بعد مدت ها امیر محمد را دید! این قدر هواشو داشت! همش می بوسیدشو دستشو می گرفت! تازه امیر محمد هم کلی ذوق کیارش را کرد صبح کله سحر که بلند شد شیر بخوره چشمش افتاد به کیارش و خوابش نبرد و کیارش را هم بیدار کرد به بازی من و مامان امیر محمد که خیلی دیر خوابیده بودیم ( بنده 5 صبح خوابم برد! ) دیگه داشتیم می مردیم از خمیازه!
چند وقتی که خونه مامان جان مهمون بودیم کیارش هر روز تو استخرش شنا میکرد! خیلی بهش خوش می گذشت! تازه الان هم هر دفعه میگه بریم اصپهان ( اصفهان ) پیش دایی حامد، استخر آب کنه، ایارش ( کیارش ) ماهی بشه، شنا کنه! الهی قربون شیرین زبونیش آخه وقتی رفت تو آب بهش گفتم ماهی من! از اون موقع یادش مونده! ( اشاره به ماه تولد کیارش که اسفنده و نشانش حوت یعنی ماهیه! ) تازه کلی هم طرفدار تنیس شده و هر روز سراغ راکت دایی حامد بود! حالا هم میگه بریم با نیما و دایی حامد تینیس ( تنیس! ) آخه دایی حامد با پسر داییم، نیما هر روز میرند تنیس!
این هم عکس هاش!