Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker روز پدر + اخبار بیات - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 510736

  بازدید امروز : 8

  بازدید دیروز : 45

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

روز پدر + اخبار بیات

نویسنده:مادر کیارش::: سه شنبه 87/4/25::: ساعت 5:3 عصر

سلام

اول از همه روز پدر را به پدر های مهربون به ویژه پدر کیارش و روح بزرگ پدر عزیز خودم تبریک می گم!

روزتون مبارک

من همیشه اعتقاد داشتم والدین نباید به خاطر آروم کردن لحظه ای بچه هاشون از ابزارهای ترس مثل لولو خورخوره و غول و دکتر و این ها استفاده کنند! ( گرچه بچه های این عصر از لولوخورخوره نمی ترسند عصر دیجیتاله! شخصیت های اهریمنی بیشتری هست! )

چند روز پیش کیارش داشت شیطونی می کرد و با دندون هاش روزنامه ها را پاره می کرد!

پدر کیارش: کیارش این کارها را بکنی مریض می شی اون وقت آقای دکتر آمپول بهت می زنه ها! اون وقت دردت می گیره!

کیارش: نه! ایارش ( کیارش ) مریض بشه بره دتر ( دکتر ) آمپول بزنه خوب بشه!

من: ای الهی قربون پسر فهمیده ام!!!

عکس هایی که می خواهم بگذارم با اخبارش یک کم بیات شده است چه کنیم آخه شرمنده! سرمان بس شلوغ بوده است!

رفته بودیم چادگان! کیارش بعد مدت ها امیر محمد را دید! این قدر هواشو داشت! همش می بوسیدشو دستشو می گرفت! تازه امیر محمد هم کلی ذوق کیارش را کرد صبح کله سحر که بلند شد شیر بخوره چشمش افتاد به کیارش و خوابش نبرد و کیارش را هم بیدار کرد به بازی من و مامان امیر محمد که خیلی دیر خوابیده بودیم ( بنده 5 صبح خوابم برد! ) دیگه داشتیم می مردیم از خمیازه!

چند وقتی که خونه مامان جان مهمون بودیم کیارش هر روز تو استخرش شنا میکرد! خیلی بهش خوش می گذشت! تازه الان هم هر دفعه میگه بریم اصپهان ( اصفهان ) پیش دایی حامد، استخر آب کنه، ایارش ( کیارش ) ماهی بشه، شنا کنه! الهی قربون شیرین زبونیش آخه وقتی رفت تو آب بهش گفتم ماهی من! از اون موقع یادش مونده! ( اشاره به ماه تولد کیارش که اسفنده و نشانش حوت یعنی ماهیه! ) تازه کلی هم طرفدار تنیس شده و هر روز سراغ راکت دایی حامد بود! حالا هم میگه بریم با نیما و دایی حامد تینیس ( تنیس! ) آخه دایی حامد با پسر داییم، نیما هر روز میرند تنیس!

این هم عکس هاش!

  



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com