Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker اسفند 1385 - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 514448

  بازدید امروز : 10

  بازدید دیروز : 28

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

عیدتون مبارک

نویسنده:مادر کیارش::: دوشنبه 85/12/28::: ساعت 12:0 صبح

سلام به همگی

بالاخره بهار هم با تمام زیبایی و سبزی و طراوتش آمد.

         **عیدتون مبارک**

عید سال 84 دعا کردم که سال خوب و خوشی داشته باشیم، اما اون سال عمه عزیز و جوانم و به فاصله 2 ماه بعد عمه ام، پدربزرگم درگذشتند. اون سال سختی و ناراحتی زیاد دیدم، گرچه پایان قشنگی داشت. سال 85 را با این امید شروع کردم که با حضور تازه از رسیده کوچولومون سال قشنگ و شادی داشته باشیم ولی هنوز 1 ماه از شروع سال نگذشته بود که فهمیدیم پدرم سرطان دارند و چند ماه بعدش پدرم هم به خواهر و پدر عزیزش پیوست. سال 85 هم با سختی ها و تلخی هاش گذشت، درسی که من گرفتنم این بود که عمر آدم می گذره، چه خوب، چه بد، مهم اینه که خودمون کاری کنیم که خوب بگذره، معلوم نیست تا عید سال دیگه چه اتفاقی می افته و کی هست و کی نیست. مهم اینه که از تک تک لحظات با هم بودن نهایت استفاده و لذت را ببریم و منتظر اتفاقی، لحظه ای، زمانی، کسی برای شاد بودن نباشیم. مهم اینه که طوری زندگی کنیم که افسوس سال پیش، حتی با تمام سختی هاشو نخوریم. طوری از وجود عزیزانمون لذت ببریم و اونها را دریابیم که هرگز حسرت لحظه های از دست رفته را نخوریم.


واما شیرین کاری های وروجک:

پسرم دیگه خودش بلده موهاشو شونه بزنه ( البته خوب که شونه زد بعد یک دفعه می کنه تو دهنش تا دندون هاشم شونه کنه! ) می دونه کدوم لباس مال کجاست ولی نمی تونه بپوشدش. بلوزشو میگذاره رو سرش، جورابشو به پاش می ماله وپاهاشو به زور می خواد برعکس بکنه تو شلوارش.

چند روز پیش با مامن جانش رفتند سر گاوصندوق ( البته مامان جان رفتند، ایشون خودش خودشو دعوت کرد ) بعد رفته سر جعبه دستبند مامان جان، درشو باز کرده، دستبند را گذاشته رو سرش، بعد برش داشته و گذاشته تو جعبه اش و درشو بسته!!!!

دیروز داشتم آشپزی می کردم، خان والا بازیشون گرفته بود، مرتب می آمد شعله گازو خاموش می کرد و می رفت طرف اسباب بازی هاش، بعد می دید من دوباره گاز را روشن کردم باز می آمد خاموشش می کرد. چند بار این کار را کرد تا فهمیدم آقا می فرمایند کار را تعطیل کن بیا با من بازی!

پسرم دیگه حسابی موزیسین شده، از صبح تا شب آن قدر می زنه که گوشهامون بی حس میشه!


بقیه شیرین کاری ها برای پست بعدی، دیگه دم عید و هزارتا کار.


ان شاا... سال خوب و شادی در کنار خانواده و عزیزانتون با سلامتی کامل داشته باشید.



  • کلمات کلیدی :

  • تولد

    نویسنده:مادر کیارش::: جمعه 85/12/18::: ساعت 12:0 صبح

    سلام

    من هنوز نرفتم مرخصی، فردا میرم!

    بالاخره ما هم برای وروجک خان تولد گرفتیم و کلی هم بهمون خوش گذشت، کلی هم کادو گیر وروجک آمد:


    مامان و بابا: 3 تا اسباب بازی فکری ( من از اسباب بازی ها مکانیکی خوشم نمیاد )، یک استخر کوچک پلاستیکی، یک عدد دستگاه طنین ساز! ( راستش هر چی فکر کردم اسم مناسبش پیدا نکردم، رو جعبه اش اینو نوشته! )

     

    مامان جان و خان دایی: یک سه چرخه قشنگ ( وروجک عاشقش شده ) در واقع این کادو بابایی عزیز منه که الان دیگه بین ما نیست و آرزو داشت برای تولد نوه عزیزش سه چرخه بخرد تا با هم برند پارک.

    مامان و بابای بابایی: یک دست لباس و یک جفت کفش

    مامان جان بزرگ ( مامان بزرگ من ): یک دست لباس

    عمه: یک خرس عروسکی

    عمو: یک ماشین پلیس

     

    پسرکم از سه چرخه اش خیلی خوشش آمده یا سوارشه یا داره هلش میده!

                     آخ جووووووووون این کادوها مال منه؟؟؟؟؟

                

                          ببینید چه خوب رانندگی می کنم؟؟؟!!



  • کلمات کلیدی :

  •    1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com