سلام
اول از همه از لطفی که دوستان به من داشتند و تجارب خودشون را در اختیار من گذاشتند و دلداری دادند تشکر می کنم! واقعاً چه قدر ذوق کردم که توی این دنیا مجازی کسانی هستند که برای من و مشکلات من وقت می گذارند! بازم از همتون ممنونم!
لیلی جون مامان یونا گفتند که بچه ها دو دسته هستند کسانی که از لحاظ حرکتی جلو هستند و کسانی که از لحاظ گفتاری جلو هستند! حرفشون را قبول دارم، البته هستند بچه هایی که استثناء باشند! منم خیلی اصرار و دلواپسی برای به حرف افتادن کیارش ندارم، من فقط می خواستم بدونم آیا روش موثری هست که بشه تو یادگیری کمکش کرد؟؟ آخه خود کیارش خیلی دوست داره حرف بزنه و ارتباط برقرار کنه و مدام داره برامون سخنرانی می کنه و بعدش وقتی برای جواب با قیافه حق به جانب بهمون زل می زنه آدم می مونه چی بهش بگه که در رابطه با صحبتی باشه که یک کلمه شو نفهمیدی؟!؟!؟! برای مثال به این مکالمه توجه کنید:
زمان: صبح، 2 دقیقه بعد از بیداری کیارش مکان: روی تخت
کیارش در حال اشاره به سقف: مامان اَاَ اوووم ماااا اوووم؟!؟!
من: آهان آره
کیارش در حالی که با اصرار صورت منو به سمت سقف گرفته و با صدایی کمی بلندتر: مامان اَاَ اوووم ماااا اوووم؟!؟!
من: چی عزیزم؟ چی می خواهی؟! ( دچار استیصال شدم، آخه روی سقف و مخصوصاً اون قسمت هیچی نیست!!! )
کیارش با عصبانیت: مااااماااااان، اَاَ اوووووووووووم مااااااااا.......
خوب به نظر شما کیارش داره درباره چه موضوعی حرف می زنه؟!؟!؟
البته گاهی هم خوب منظورشو می رسونه، مثلاً:
زمان: ساعت 11:30 شب مکان: بازم روی تخت
کیارش داره طبق معمول شیطونی می کنه، منم خیلی خوابم میاد، کیارش خیلی ماهو دوست داره هر شب با هم ماهو تماشا می کنیم.
من: کیارش بیا با هم ماهو ببینیم!
کیارش زود می پره بغل من و با کنجکاوی بیرون را نگاه می کنه! هیچ ماهی نیست، هوا تاریک تاریکه! یکی بگه خوب اول نگاه کن بعد حرف بزن! چی بگم؟؟؟؟
من: مامان ماه نیست، ببین هوا تاریکه؟!
کیارش: چی آ ماه نه؟! ( یعنی چرا ماه نیست؟! )
من: ماه رفته پشت ابرها قایم شده! ابر را یادته؟! همون که سفیده؟؟؟؟
کیارش بلند میشه یه دستشو می گذاره روی ابروی من یکی دیگه شو روی ابروی خودش و میگه: اَبو
من: نه مامان این ابروه من ابر را میگم، همون که تو آسمونه، رنگش سفیده!
دوباره با اصرار ابرو را نشون میده: نننننننه اَبو
من:
این جزومعدود زمان هایی بود که از کلمات خوب استفاده کرد!
گاهی هم از یک کلمه برای چند منظور استفاده می کنه! مثل:
زمان: ساعت 11 صبح مکان: پیاده رو خیابان
کیارش داره به آسمون اشاره می کنه: مامان، مااااا
من: نه عزیزم، ماه شب ها توی آسمونه، الان خورشید توی آسمونه تازه این طرف هم که نیست اون طرفه!
کیارش: ننننننه، مامان، ماااااااااااا
دقت که می کنم یک هواپیما ته آسمون می بینم!!!
معانی مختلف ماه: ماه، ماهی، هواپیما. حالا شما بگید منظور از ماااا در مکالمه اولی چی بوده؟!؟!
من خودم برای یاد دادن بعضی از کلمات به از روش ناشنواها استفاده می کنم! به این صورت که دستمو می گذارم روی دهانش و دست اونو می گذارم روی دهانم و کلمه را با شدت بیشتری تلفظ می کنم! من مثل یک بازی از این روش استفاده می کنم و کلی هم با هم کیف می کنیم! کیارش « پا » را این جوری یاد گرفت ولی دیگه نمی گذاره کلمه دیگری را این جوری بهش یاد بدم! دائم، گاه و بی گاه میاد و دستمو می گذاره رو دهانش و میگه « پا » و بعد به پای خودش اشاره می کنه و میگه «پا» و بعد به پا من و میگه «پا»...
یک عکس از بچگی من و برادرم که با مادرم انداختیم روی دیوار اتاق مادرم است من 6-7 ساله بودم و برادرم 1 ساله، کیارش میاد می ایسته روبروش و با لحن جدی دائم میگه « خاله » (منظورش شیما دختر خاله منه ) بهش میگم این که خاله نیست این منم، بعد براش توضیح می دم که این منم وقتی کوچیک بودم این داییه، این مامان جانه و... بعد می پرسم خوب حالا این کیه؟! ( اشاره به برادرم ) میگه « دا » (یعنی دایی ) می پرسم این کیه؟! ( اشاره به مامانم ) میگه « مامان » ( به من و مامانم میگه مامان ) بعد به خودم اشاره می کنم این کیه؟! با جدیت تمام « خاله » ...
فسقلی علاقه خاصی به دمپایی هاش داره وقتی بهش میگیم برو دمپایی هاتو پات کن سریع می دوه و پیداشون می کنه و پاش می کنه و جالب اینه که اصلاً هم اشتباه نمی کنه!
این هم چند تا عکس از کیارش وروجک و وروجک کاری هاش! ( بی اجازه رفته سر CD های داییش )