سلام
چند شب پیش با یکی از فامیل که بچه اش 1 سال و اندی داشت رفته بودیم بیرون. پدر بچه بعد از این که کودک دلبندشون کلی فعالیییییییت نمودند!!!!!!!! گفتند این امشب که بره بخوابه تا ساعت 2 بعد از ظهر فردا خوابه!!!! ( لازم به ذکر در شرایط عادی ایشون از 1 شب تا 12 ظهر فردا خوابند! ) ما هم به شوخی گفتیم حالا که این طور شد فردا ساعت 10 صبح میاییم زنگ خونه تونو می زنیم تا بیدار بشه! ایشون با اعتماد به نفس فرمودند ما صدای زنگ آیفونو قطع کردیم و فقط صفحه مانیتورش روشن میشه! ( آیفونشون تصویریه! ) برای این که یک دفعه کسی مزاحم نشه و با صدای زنگش بچه را بیدار کنه! ( تازه یادم افتاد که چرا چند وقت پیش که رفتم در خونه شون یک 3 -4 باری زنگ زدم تا در خونه را باز کردند! ) گفتیم خوب زنگ می زنیم! فرمودند ما سیم تلفن را هم می کشیم!!!! گفتیم خوب به موبایلتون زنگ می زنیم! باز ایشون فرمودند موبایل ها رو ویبره است!!!!!!!! جل الخالق! ما دهنومن کش آمد تا روی زمین!!!! همون لحظه یک نگاهی به کیارش انداختم و مقایسه ای با فرزند ایشون کردم! شیطون و لاغر و بلا! داشت دور بساطی که پهن کرده بودیم می دوید!!!! و البته فرزند ایشون خیلی ساکت پیش مامانش نشسته بود و از اول تا آخر هیچ کس صداشو نشنید! کیارش شیطونی کرد! خندید دلبری کرد! مامانشو حرص داد و غذا نخورد و با بچه ها از داییش و پسر دایی هام که همشون بالا 18 سالند تا بچه های کوچیک فوتبال بازی کرد! و باز کودک دلبند ایشون تکون نخورد! کیارش با دختر خاله و پسر خاله ام رفت اون طرف پارک تو زمین بازی و بدون این که بهونه منو بگیره بازی کرد و باز اون روی زانوی مادرش نشسته بود! موقع خداحافظی کیارش همه را یکی یکی بغل کرد و همه را بوسید و خندید و همه را در فراق خودش سوزوند ولی هنوز کسی صدای این بچه را نشنیده بود! درسته که بچه راحتی بود و همش یا خواب بود یا ساکت یکه گوشه ای بازی می کرد و غذاشم بدون حرص می خورد! اما فکر کردم به چه قیمتی؟؟؟؟ پدر و مادر اون از این رفاه همراه با سختی خود و اذیت دیگران چه سودی می برند؟؟؟؟ چه چیزی توشه راه بچه شون برای زندگی آینده اش می کنند؟؟؟ چه نوع تربیتی بهش می دهند؟؟؟؟؟ تعریف نباشه! کیارش من و بچه خیلی از شما مهد میره و یاد می گیره چه جوری با دیگران کنار بیاد! چه جوری گروهی زندگی کنه! دیگری یعنی چه؟ اسباب بازی او و اسباب بازی من چه مفهومی داره! حد و حقوق خود و دیگران را می شناسه! یاد می گیره زندگی بدون مامان هم میشه! راحت با مامان بزرگ و دایی و خاله مامان و زن دایی بابا کنار میاد! و چند ساعتی پیششون می مونه تا من به کارهام برسم! درسته که شیطونه و کم غذا ولی با حرکاتش با محبتش به دیگران و توجه کردن به اون ها دلشون را به دست میاره! کیارش من و بچه های شما خیلی چیز توشه راه آینده شونه که بعضی از بچه ها ندارند! بچه های ما از کسی حقشونو طلب ندارند! اون ها با سعی حقشونو به دست میارند! در آینده وقتی جامعه چهره زشت و سنگدلانه شو بهشون نشون داد یک دفعه جا نمی خورند! چون یک دفعه از محیط فوق العاده مطبوع و دلچسب خانواده و محبت و گذشت بیش از حد پدر و مادر به دامن سختی ها و ناحقی های جامعه نیومدند! من نمی گم ما مادر و پدرهای خوبی نبودیم! گرچه پدر اون بچه وقتی کیارش داشت با دستش با برگ ها و چمن های پارک بازی می کرد با نگاهش همینو به ما گفت ولی ما راحتی را به هر قیمتی به بچه هامون ندادیم! ما هم در حد توانمون براشون بهترین ها را خواستیم ولی تا حدی که این بهترین ها باعث سختی و اذیت دیگران نشه! تا حدی که به حقوق دیگران لطمه وارد نکنه!.... از صمیم قلب آینده ای سرشار از سعادت و موفقیت برای کیارش و همه نوگل های عزیزمون آرزومندم!
حالا یک کم بریم سراغ وروجکمون!
کیارش تیر ماه مهد نمیره! چون برای کارهای پایان نامه ام مدام باید برم اصفهان و بیام اینه که دیدم فایده نداره تیرماه بره! گرچه از اواسط خرداد چون هم پوشک نمیشه و هم حرف میزنه رفته بود کلاس بچه های 3 سال و کلی چیز جدید یاد گرفته بود! به مدیرش گفتم موقتیه اما همه دفتر کار و مدارک کیارش را داد! و ما کلی از فعالیت های پسرمون مشعوف شدیم! تو یک جلسه شون شناخت دست و پا را داشتند که البته مال اوایل مهد رفتنشه و طرح دست و پاشونو را روی کاغذ چاپ کردند شما به وضوح می تونید ببینید کیارش با این هیکل فسقلیش چه پاهای بزرگی داره! کفش گرفتنش برامون معضلیه! کفش و جوراب اندازه بچه 3 سال لباس برای 18 ماه!!!!!!!!!!!!!!
روز مادر با پدر و کیارش رفتیم یک پارک خلوت و خوب نزدیکی ها خیابون شهرزاد! خیلی بهمون خوش گذشت یک هزارتو سنگی داشت که کیارش کلی باهاش عشق کرد و قایم باشک بازی کرد! اینم عکس هاش!
دیروز صبح داشت با لگوهاش بازی می کرد یک دفعه دیدم صدای آوازش میاد! دیدم یک کاغذو لوله کرده و یکی از لگوهاشو گذاشته سرش و دم دهنش گرفته بهش گفتم چی کار می کنی؟! گفت: ایارش ( کیارش، گل پسری دیگه اسم خودش را هم میگه! ) داره آواز می خونه!!!!!!!! موندم ایده میکروفن چه جوری به این مغزش خطور کرده؟؟
در ادامه قضایای گلاب به روتون! ( که کلی هم مورد استقبال قرار گرفت!!!!!!! ) کیارش کلی به جناب پی پی احترام گذاشته و با ادب فراوان باهاشون گفتگو می کنه!!!!!!!
کیارش بعد عمل .... : آقا پی پی برو دیگه!!!!!!!
دیروز هی بند کرده بود اسکوترمو می خوام! هی به بهونه های مختلف به تعویق انداختیمش! سر نهار!
من: کیارش بیا نهار بخور!
کیارش با تفکر: ایارش ( کیارش ) غذا بخوره، بزرج ( بزرگ ) بشه، بابا اشکوتر ( اسکوتر ) بیاره، ایارش ( کیارش ) سوار بشه، بره پارک!!!!
بعدشم کلی برای خودش ذوق می کنه و دست می زنه!
کلی حرف و عکس داشتم بماند برای پست بعدی طولانی شد!!!