سلام

امیدوارم شب یلدای گرم و شاد و عید خجسته ای را کنار عزیزانتون جشن گرفته باشید! شب یلدای ما هم بد نبود! خودمون یک کم میوه و هندونه و کیک گذاشتیم و دور هم جمع شدیم و حرف زدیم و فال حافظ گرفتیم! و البته کیارش خان کلی آتش سوزاندند!!!!

                  

پسرکم کلی کارهای جدید یاد گرفته و دلبری می‌کنه، هر بار با یک کار جدید دلمون براش ضعف میره

چند روز پیش، موقع خوابیدن و در کش و قوس آماده کردن کیارش برای رفتن به رختخواب:

کیارش: آبهههه

من: مامان الان یک شیشه آب خوردی!

کیارش: نه آبهههه

من: ای بابا الان میام بهت میدم!!!!

شیشه را دستش میدم اما نمی خوره!!!!!! می‌پرسم: اِ چرا پس نمی خوری؟!؟!؟!

کیارش:  نه کوم کوم آبِی!!!!!!! (‌کوم کوم یعنی توپ! )

من:

دقت که کردم آبه نمی‌گفت، می گفت آبی با کسر ب! قربونش برم که رنگ‌ها را دیگه تشخیص میده! ( البته مثل مامانش ارادت خاصی به آبی داره! )

ساعت 12 شب، کیارش عصر خوابیده و ساعت 12 شب شاد و سرحاله چون شام نخوره یک موز دادیم دستش تا قبل خواب بخوره و سیر بشه! بدو بدو آمده تو اتاق عروسکش را برداشته، یکی خودش، یکی عروسکش! فدای انصاف و محبتت بشم عزیزکم!

من: کیارش این چیه؟!

کیارش: مااا ( هواپیما )‌

من: هواپیما کجا می‌ره؟!

کیارش: بااا ( بالا )‌

بعدش تا جایی که می‌تونه دستش را می‌بره بالا!!!!

ساعت 11:30 شب، من و کیارش توی تختخواب:

من: کیارش بیا با هم دعا بخونیم،‌ آیه الکرسی بخونیم.

کیارش:

من: بسم الله الرحمن الرحیم ...

کیارش پا شد ایستاد و مثل نماز خوندن هی به رکوع و سجود رفت و باز پاشد ایستاد!!! قربونش برم که بچه ام این قدر حواسش جمعه و اهل نمازه!

کیارش تسبیح به دست از اتاق مامان جان که در حال نماز خوندن فرار می‌کنه، می‌شینه روی مبل و شروع می‌کنه: اَ اَبَ ( الله اکبر )

تازه آروم آروم زیر لب هم می‌گه به تقلید از مامان جانش! 

ساعت 12 شب، طبق معمول هر شب قبل خواب ( جزو برنامه خوابش شده دیگه! )‌

کیارش: آبه

من: بگو آب بده تا بهت بدم!!!

کیارش: آب بده!!!

من: عزیزم بازم بگو آب بده!

کیارش:  آبه!

این نشون میده جیگری می‌تونه خیلی کلمات را بگه اما گاهی نمی‌خواد بگه!

کیارش در حال دیدن برنامه های کانال مورد علاقه اش، Baby tv بود، براش از این بیسکوییت حیوانات آوردم تا در حین دیدن چیزی هم بخوره و رفتم سر کارهام! چند دقیقه بعد سرک کشیدم ببینم چی کار می‌کنه!

کیارش: این! مایی!!

و بعد ماهی بود که تو دهان آقا کیارش بود! بعد که ظرفش را برداشتم هیچ ماهی دیگه بین حیوانات باغ وحش پیدا نمی‌شد!!