سلام
دیروز که از دانشگاه آمدم خونه سریع لباس های خودم و کیارش را عوض کردم و با هم رفتیم بیرون! آخه پسرم یک قرار مهم داشت!!!!!
دوتا آقا پسر خوشگل و شیک و ناز سوار الگانس هاشون شدند و با مامان هاشون آمدند پارک تا برای اولین بار با هم از نزدیک آشنا بشند!

بله درست حدس زدید! آقا کیارش و مامانش با آقا مانی گل و مامان صفای خوبش یک ملاقات وبلاگی داشتند!
جای همه تون خالی، کلی خوش گذشت! مانی و کیارش با هم بازی کردند، مسابقه دادند ( البته مامان هاشون ) کلی توتو و آبو و گل دیدند ... خلاصه خیلی خوش گذشت! مامان صفای گل هم زحمت کشیده بودند برای مانی و کیارش به به خیلی خوشمزه پخته بودند تا آقایون در کنار هم به به بخورند! ( گرچه کیارش یک قاشق می خورد نیم ساعت می دوید بعد قاشق بعدی را می خورد! ) ولی مانی جون مثل جنتلمن ها غذاشو خوب و تمیز خورد.
من و کیارش خیلی از دیدن مانی و مامان خوبش خوشحال شدیم، رسیدیم خونه دلمون براشون تنگ شد. کاش زود زود باز هم همدیگر را ببینیم!
دیشب کیارش یک کار بامزه ای کرد که دلم نیومد ننویسم. من هر بار میرم دستشویی کیارش میاد پشت در و هی به در میزنه و صدام می کنه! دیروز داشتم می رفتم دستشویی که دیدم آقا مثل جت از کنار من رد شد و پادری اتاق را که برداشته بود آورد گذاشت زیر در دستشویی که من نتونم ببندمش!!!!!!!!!! الهی فدات شم پسر باهوش و احساساتی من!
