Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker کیارش دوباره عاشق می شود!!!! - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 514800

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 25

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

کیارش دوباره عاشق می شود!!!!

نویسنده:مادر کیارش::: شنبه 86/2/8::: ساعت 12:0 صبح

سلام
کیارش دوباره عاشق می شود؟!؟! قابل توجه دوستان عزیز نپرسید عاشق کی بپرسید عاشق چی!!!!
اول از همه باید تشکر کنم از همه دوستانی که برای حل مشکل حمام کیارش راه حل پیشنهاد کردند، مخصوصاً آرزو خانم ( مامان آرش عزیز ) که ایده استخر بادی را دادند!
وروجکم برای تولدش یکی از این استخر بادی های یک نفره کادو گرفته بود اما من اصلاً یادم نبود! چهارشنبه استخرشو باد کردم و کلی اسباب بازی ریختم توش ولی آبش نکردم بعد با کیارش رفتیم حمام، از در که رفتیم تو تا لباس هاشو در آوردم زد زیر گریه و منو سفت بغل کرد! ( آی کیف داره  آدم نرمی بدن این نیم وجبی ها را رو پوستش احساس کنه! ) بعد با هم رفتیم و نشستیم توی استخرش ( این قدر بزرگ بود که منم توش جا بشم! ) همین طور که توی بغل من بود با اسباب بازی ها سرش را گرم کردم و جوری که نفهمه شیر آب را پشت سرم باز کردم تا استخر کم کم پر بشه! آب که آروم آروم می آمد بالا ترس عسلکم هم کم کم ریخت و بعد نیم ساعت طوری شده بود که باید دور کمرش را می گرفتم که خودشو تو استخرش غرق نکنه!!!!!!! ( تو نیم وجب جا می خواست شیرجه بزنه!!!! ) خلاصه سرسری شستمش ( نمی خواستم دوباره اون حادثه تکرار بشه! شستشوی مفصل را گذاشتم برای دفعه بعد! ) و بعد 1 ساعت با کلی مکافات آقا را از حمام آوردیم بیرون!!!!

به مرور زمان فهمیدم که صبر بهترین راه حل برای مشکل بچه هاست ( گرچه بعضی مواقع تحملم کم میشه! ) و بعد ابتکار عمل! و در جایی که خودت دیگه ابتکار جدیدی به ذهنت نمی رسه مشورت با دوستان و به کارگیری تجربه اونها!!! بازم تشکر از همه دوستان!
خوب حالا یک کم از یافته های جدید دانشمند کوچولوی خودم بگم:
ماشین مامان جان 206 ، آقا کیارش ما میره سر میز تلفن و از بین 5 تا کلید که تو کشومیزه دقیق کلید ماشین را پیدا می کنه! بعد می گیره سمت پارکینگ و دکمه روی کلید را هی فشار میده!!!!! ( تا مثلاً درش باز شه! )جالب این که با کلید پرشیا ( ماشین بابایی من! ) اشتباهش نمی کنه!


تازگی ها اگه گوشی تلفن یا موبایل خاموش را بهش بدیم دکمه گوشی را می زنه یا اگه موبایل باشه بلده چه جوری روشنش کنه و بعد یک شماره ای می گیره و شروع می کنه با خانم " شماره مورد نظر شما در شبکه موجود نمی باشد" صحبت کردن!

چند روز پیش یکی از فامیل های دور آمده بود خونمون که یک پسر 2سال و 2 ماهه داشت. از همون اول که آمدند سه چرخه کیارش نظرش را جلب کرد و سریع رفت و نشست روش! دیدم کیارش داره میره سراغش، اول فکر کردم حس مالکیتش تحریک شده! ( آخه خیلی سه چرخه اش را دوست داره! ) هیچی نگفتم تا ببینم چه کار می کنه اما بعد دیدم نه، عسلکم رفته پیش آقا پسر فامیلمون و به زبون خودش اجزای سه چرخه اش را معرفی می کنه و بوق و دسته و پدالش را نشونش می ده!!! ( مامان قربونت بره که این قدر اجتماعی هستی وروجکم! )
کیارش تازگی ها یک کم بهونه گیر شده، اصلاً لب به غذا نمی زنه و غیر سوپ و شیر من هیچی نمی خوره!! فکر کنم داره دندون آسیابش در میاد! برای دندون های قبلیش این قدر بهونه گیر و بد غذا نشده بود!!!
پیوست: من امروز اولین امتحان میان ترمم را دادم! واااااااااااااااااااای خدا! خراب کردم!! آخه یکی بگه مگه دیوانه ای میری درس دکترا می گیری بعدش توش می مونی؟! استادم گولم زد گفت راحته! برات راحت می گیرم! اما سر امتحان آب پاکی را ریخت رو دستم!!!!

 

             TinyPic image
این حاج آقا را می شناسید؟! ایشون همون پسر قرتیه پست قبلی هستندها!!!!



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com