سلام به همه دوستان
یک مشکلی برای من و کیارش پیش آمده که نیازبه کمک و راهنمایی مادران عزیز داریم!!!!!!!! ( هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم! شماره حساب هم بدهم؟!؟!؟!؟! )
کیارش از همون ابتدای تولدش عاشق آب بود، یادمه اولین حمامش را که بردیم این قدر آروم بود و از آب و حمام لذت برد که ما کلی تعجب کردیم! بعدش هم که براش وان حمام گرفتم دیگه مگه از حمام بیرون می آمد؟! بعد از 1 ساعت با کلی گریه می بردیمش بیرون! کلی با هم تو حموم کیف می کردیم! اما یک دفعه که من داشتم سرشو می شستم و اون با آب داشت بازی می کرد آب پاشید روی سرش و کف ها رفت توی صورتش و واااااااااای دیگه گریه بود که بند نمی آمد! نه این که برای سوختن چشم هاش باشه بیشتر بهش بر خورده بود! ( وروجکم خیلی مغروره اگه بهش بر بخوره دیگه امکان نداره دوباره سراغ اون چیز بره! ) و از اون روز مشکل من شروع شد! حالا وقتی می بریمش تو حمام با گریه می ره و بعد که می خواهیم بیاریمش بیرون کلی خوشحال میشه! 1 ساعت بغلش می کنم، کلی اسباب بازی می ریزم دورش و کم کم با هم به آب نزدیک میشیم! اولش خوش اخلاقه ولی تا یک کم آب بریزه روش چنان گریه ایی می کنه که دل آدم تکه تکه میشه! خوب این جوری دیگه نمیشه حمامش کرد! جالب اینه که با حمام این مشکل را داره ولی اگه بخواهیم صورتش را تمیز کنم یا بریم بیرون آب و حوض ببینه جیغ می زنه و ذوق می کنه و میگه آبو ( البته فقط برای فواره های توی پارک ها میگه آبو! ) واقعاً نمی دونم باید چی کار کنم، کمکم کنید...
دیروز با بابایی رفتیم پارک. کلی بازی کردیم! سه چرخه سواری، توپ بازی، تاب بازی، سرسره بازی و گرگم به هوا ( چیزی ما بین گرگم به هوا و قایم باشک بازی ) خیلی خوش گذشت! ( از تمام دوستانی که قایم باشک و گرگم به هوا را پیشنهاد کردند، ممنون، موثر واقع شد!!! ) کیارشم عاشق تاب بازی شده! مخصوصاً اگه دورش پر بچه باشه، فقط غصه ام شد که عسلم سراغ هر بچه ایی می رفت تا باهاش بازی کنه محلش نمی گذاشتند! ( آخه بقیه بچه ها 2-3 سال بزرگتر از اون بودند! ) بعد یک گوشه ایی وایساد و نگاهشون کرد که دارند از سرسره بالا میرند، منم کنارش ایستاده بودم و زیر نظرش داشتم اما چزی نمی گفتم بعد دیدم شیرین پسرم رفته سراغ پله های سرسره و دسته هاشو گرفته و کلی داره تلاش می کنه ازش بالا بره!!!!! ( آخه چرا کسی با پسر 1 ساله و 1 ماه ونیمه بازی نمی کنه؟! )
![TinyPic image](http://i13.tinypic.com/2yvulpe.jpg)
پنج شنبه با بابایی رفتیم برای وروجک خان کتاب بگیریم، من هواسم به انتخاب کتاب بود که دیدم وروجک و باباش نیستند!!!!!! نگو یک دختر خانم 3 ساله با مامانش آمده بودند کتاب بخرند که آقا داشته با دختر خانم مذکور بازی می کرده بعد که ایشون با مامانشون رفتند پسر منم قید مامان و بابا و همه را زده و دنبالشون رفته!!!!! ( وروجک من خیلی اجتماعیه، دوست دارم با هم سن و سال هاش باشه و بازی کنه اما از مهد خوشم نمیاد!! ) حالا 3 تا کتاب گرفتم با کلی وسواس! بعد شب آمدم براش بخونم این قدر بی مزه بود که حوصله اش سر رفت و وسط کار گذاشت رفت! حالا ببنید کلاس سنیش را چی نوشته؟! 3-7 سال!!!!! من موندم وقتی بچه 1 ساله حوصله اش سر میره برای بچه 7 ساله جذابه؟! ( جایی سراغ ندارید کتاب با ورق مقوایی و کلفت و داستانی جذاب و جالب بفروشند؟! )
جدیداً هر چیزی که گم میشه، می تونیم تو قابلمه ها و کشوهای میز تلفن، کابینت های آشپزخانه و سطل اتاق پیدا کنیم! اینم یک نمونه اش! کی دیگه دوست داره تو این قابلمه غذا بخوره؟! ( البته به غیر مامانش! ) بیچاره مامان جان، دیگه خونه نمونده براشون!
![TinyPic image](http://i11.tinypic.com/33lgpxi.jpg)
چند روز پیش کیارش را بردم دیدن امیر محمد! اولش با تعجب نگاه کرد اما بعد که دید همه طرفدارهاش دارند به نی نی جدید نگاه می کنند و بغلش می کنند کلی جیغ و داد راه اندخت که بی انصاف ها نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار؟!
![TinyPic image](http://i17.tinypic.com/2pskbrm.jpg)
عسلکم در اتاق امیر محمد
![TinyPic image](http://i12.tinypic.com/4hli542.jpg)
مگه نمیگند نی نی هم بازی منه؟! پس چرا نی گذارند باهاش بازی کنم؟!