سلام
یک خبر:
یک نی نی کوچولوی تپلی خوشگل به دنیا اومد
در واقع میشه گفت هم بازی آینده وروجک خان! نی نی ما پسر خوشگل دختر خاله منه، از اونجایی که من خواهر ندارم دختر خاله من خاله وروجک شد خوب پس حالا منم خاله نی نی اونم، مگه نه؟!؟!
از سفر نامه تصویری خیلی عقب افتادیم ( از بس اتفاقات مهم افتاده و من عقب موندم ) پس حالا فهرست وار میگم:
عید وقتی برگشتیم تهران بقیه روزها را هم به تفریح و این ور و اون ور رفتن گذروندیم، روز 12 رفتیم سعدآباد، وروجک آبرو نگذاشت برای ما! از بس شلوغ کرد و درباره هر چیزی با صدای بند اظهار نظر کرد! ( البته به زبون خودش! ) بعد ناهار را رستوران غروب خوردیم و بعد رفتیم پارک ملت، همون جا یک عده با لباس کردی برامون رقصیدند ( ببخشید حرکات موزون انجام دادند )
روز 13 بدر رفتیم بوستان نزدیک خونمون، تا حالا این بوستان 100 تا اسم پیدا کرده قبلاً نشاط بود حالا شده بهشت مادران! اولین باری بود که تنهایی و 3 تایی می رفتیم 13 بدر، هر سال با فامیل می رفتیم یک دهکده تفریحی کنار زاینده رود دایی هام اونجا ویلا دارند! ولی 13 بدر 3 تایی هم چسبید ناهار را که خوردیم و یک کمی بازی کردیم بارون اومد و برگشتیم خونه!
وروجک در ایام عید خیلی کارهای جدید یاد گرفت منم تا می تونستم ازش عکس گرفتم حالا یکی یکی همشو می گذارم ( این قدر زیاده که فکر کنم مجالی برا عکسها جدید نده! )
وروجک تازگی ها یاد گرفته در شیشه ها را باز کنه برای همین دیگه هیچ شیشه ای توی خونه ما غیر از تو یخچال در امان نیست!
پسرم بلد شده با لیوان آب بخوره، لیوانو آب می کنیم می دهیم بهش، یک کمی میخوره بقیه اش را خالی می کنه رو خودش!!!!!!!!!
بزن بریم موزه! ( سعد آباد )
آخه کی با توپ و تفنگ عکس می اندازه که منو مجبور می کنید؟! ( سعد آباد )