سلام
سفرنامه تصویری ما در ایام عید اینقدر زیاده که با 1 پست 2 پست تمام نمیشه!!! برای همین لا به لای سفرنامه اومدم چند تا از شیرین کاری های گذشته اش را بنویسم وگرنه شاید فراموش کنم!!!
از حدود 1 ماه پیش یاد گرفته هر وقت از شیشه اش آب یا آب میوه می خوره بعد که تموم شد درشو ببنده و بگذاره سر جاش یا روی میز!!! ( ببینید چه پسر با ادبی دارم؟! )
از همون اول که سه چرخه اش را سوار شد وقتی هلش می دادیم عسلم با دهنش صدای ماشین در میاره!!! ( نمی دونم این کارو کی بهش یاد داده بود؟!؟! )
وقتی بهش بگیم داکی سریع لباسی پتویی پیدا می کنه و جلوی صورتش می گذاره بعد یک دفعه می کشه پایین و منتظر می مونه بهش بگیم داکی!!!! دیگه اگه هیچی پیدا نکرد دستشو می گیره جلو چشمش!
از چند ماه پیش سعی کردم اجزای صورت را بهش یاد بدم ولی نمی دونم چرا همه چی را تو دهان می بینه؟! بهش می گیم "چشمت کو؟!" دهنشو نشون می ده! می گیم "گوشت کو؟" دوباره دهنشو نشون می ده!! و جالب اینه که یک عروسک غورباقه داره بعد هر دفعه می گیم " چشم غورباقه کو؟" چشم غورباقه را نشون می ده!!!!!!!! لابد چشم غورباقه بزرگه تو چشم میاد!!!!!!!!!!
مامانی من این لباسو می خوام! برای 20 سال دیگه ام می گیری؟؟؟ ( شمال )
مامانی قاشق و غذامو بده خودم بخورم! ببین بلدم قاشق دستم بگیرم؟! ( شمال )
دیدید گفتم بلدم؟!
اِ پس دوست من کجا رفت؟! ( تریا هتل مروارید )
اجازه هست یکی از این شکلات ها را بردارم؟؟ ( عید دیدنی خونه دایی بابایی )