سلام
اول از همه فرا رسیدن ماه رحمت و مغفرت را بهتون تبریک میگم و امیدوارم نماز و روزه ها قبول باشه و خدا توفیق بده امسال و سال های دیگه روزه هامونو بگیریم!
کیارش که هنوز بعد 2 روز با قضیه کنار نیومده! هر چی براش توضیح میدم روزه چیه و چرا من نمی تونم باهاش صبحانه و ناهار بخورم؟! با دقت به حرف هام گوش میده بعد برای صدهزارمین بار میگه چرا صبحونه نمی خوری؟؟؟؟؟؟؟
در همین راستا نمی دونم چی کار کنم خودش غذا بخوره! این پسر ما هر حسنی داشته باشه این عیبشه! خودش غذا نمی خوره! با این که از 6 ماهگیش سعی کردم با قاشق و غذا آشنا بشه ولی ... نشد!!!! حالا هم به هزار ترفند غذا می خوره!!! یک مدتی هست رفتم تو پروژه غذا خوردن ولی این قدر نسبت به غذا بی احساسه که چند بار بدون این که دست به غذا بزنه سفره را جمع کردم ولی هیچ عکس العملی نشون نداده و تازه نسبت به هله و هوله و یا میوه و ... هم علاقه ای نشون نمیده که بخواد اون جوری جبران کنه!!!! نسبت به گرسنگی خیلی خیلی مقاومه! تا به حال در این 3 سال و نیم یک بار نگفته مامان من گرسنه ام!!!!!!!!!!!!! چی کارش کنم یاد بگیره خودش غذاشو بخوره؟!؟!؟!؟
بگذریم! نیم وجبی شیطون ما غیر از معدود زمان هایی که خیلی شیطون میشه اکثرا آرومه و خیلی عاقلانه رفتار می کنه! مثلا یک روز کامل با بابایی رفتیم سر کار! این قدر با جدیت و دقت رفته سر کامپیوتر و مثلا کار می کنه و زودتر باباش تلفن ها را جواب می داد و خیلی هم جدی رفته نشسته پشت صندلی پدرش و با مداد رنگی هاش تو دفترش خط کشیده که مثلا من دارم کار می کنم و بعد باید بهم حقوق بدهید! تازه کلی هم برام از نقشه هاش برای خرج کردن حقوقش صحبت کرده: می خوام سی دی پلنگ صورتی بخرم، بعد یک مرد عنکبوتی، بعد بستنی ( تنها خوراکی مورد علاقه اش! )، بعد تام و جری و ... و در اخر روز هم با پدرش رفتند ورزش و استخر که خیلی بهشون خوش گذشت! کیارش که عاشق آب شده و به گفته پدرش خیلی جاها بدون کمک روی آب می موند!
در راستای گردش هر روزه مون یک روز رفتیم موزه هنر ایرانی! کیارش این قدر از این ماکت های کوچک خوشش امد که با تک تکشون عکس انداخت! دو روز از ماه رمضون گذشته این کلافه شده چرا عصرها نمی بریمش بیرون!
فکر کنم ماکت باغ دولت آباد یزد باشه! البته بدون بادگیر معروفش!
روز پنج شنبه تولد پرنیان جون دعوت بودیم! خیلی خوش گذشت و کیارش بعد از مدت ها با کلی بچه های همسن خودش و بعضا بزرگتر بازی کرد! پیروزه جون و پرنیان عزیزم ممنون بابت این که ما را برای شادیتون دعوت کردید! پرنیان عزیزم سال های سال روزهای رنگین و تولد های شاد برات آرزومندم!
کیارش و پرنیان و آریا در بدو ورود
پرنیان و کیک تولدش
بچه ها و عکس دسته جمعی
فوت کردن شمع تولد 4 سالگی
کیارش یک جمله قشنگی داره! شب ها که می خواد بره بخوابه میگه ماه به خورشید میگه تو برو بخواب خسته شدی! صبح ها هم که بلند میشه میگه خورشید به ماه میگه حالا نوبت توهه بری بخوابی! خسته شدی!!!!!!!
حالا من هم زبون روزه کوه کندم! برم بخوابم!!!!!!!!!!!!!!!!