Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker دی 1387 - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 510756

  بازدید امروز : 15

  بازدید دیروز : 13

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

کیارش شیرین زبون + جشن پرشین

نویسنده:مادر کیارش::: چهارشنبه 87/10/4::: ساعت 12:36 عصر

سلام

دیر به دیر آپ می کنم ولی این دفعه با یک خبر خوب آمدم! مشکل کامی حل شد و اگه خدا بخواد غیبت هامون کوتاه تر میشه! خوب از کجا شروع کنیم؟؟؟ اول از شیرین زبونی های وروجکم بگم که کلی دلم را برده و هر لحظه براش ضعف می کنم!

روز عید قربان خیلی دلم می خواست به دیدن بابا برم، مدت ها بود سر به بابا نزده بودم! تا سوار ماشین شدیم کیارش شروع کرد به سرفه های خروسکی از سینه و بعد بی حالی شدید که ما از ترس و تعجب سرعت عجیب این بیماری نمی دونستیم چی کار باید بکنیم! اصلا نفهمیدیم چه جوری رفتیم و چه جوری برگشتیم!!!!! تو راه برگشت بی حالیش به همون سرعتی که آمده بود برطرف شد و وقتی رسیدیم خونه دیگه از اون سرفه های خفه هم خبری نبود! تا آمدیم لباسشو عوض کنیم دیدم تمام بدنش دونه های ریز ریخته بیرون به طوری که یک دست سرخ شده!!!! وحشت کردیم و با برادرم بردیمش کلینیک کودکان! بعد کلی انتظار نوبتمون شد! دکتر گفت حساسیت به چیزی داره! عجیب بود تا به حال کیارش به چیزی حساسیت نداشت! یک شربت و یک آمپول داد که همون موقع بهش زدیم! بمیرم بچه ام صداش در نیومد که خانومه خودش هم تعجب کرده بود! بعد برگشتیم و خونه دم در داره با خودش حرف می زنه: رفتیم آقا دتر ( دکتر ) منو دید و ... بعد هم آهی کشیدو گفت بالاخره آمپوله را خوردیم!!!!!!! ( از خنده غش کرده بودیم! )

در راستای علاقه اش به سی دی از بس با سی دی هاش بازی کرده و این ور و اون ور برده تشون دیگه کلی خش خشی شده و تو وی سی دی گیر می کنه! گاهی با آب تمیزشون می کنم! چند روز پیش سی دی پلنگ صورتی را هر چی گذاشتیم نخوند! گفتم مامان نمی خونه بی خیالش! گفت خوب با آب گرم بشورش! شستم و باز فایده نداشت! گفتم فایده نداره گفت با آب گرم شستیش؟؟؟ گفتم شستم فایده نداشت! گفت خوب با آب سرد بشورش!!!!!

دو روز پیش تو خیابون داشتیم راه می رفتیم که یک کلمه را هی تکرار کرد هر چی می گفت نمی فهمیدم! یکی یکی کلمه ها را گفتم بعد می گفت نه! یک دفعه گفتم تفنگ را میگی؟! گفت نه! تفنگ که مال آقا پلیس هاست هیچ کی غیر آقا پلیس تفنگ نداره!!!! موندم از کجا فهمیده فقط پلیس ها حق دارند تفنگ داشته باشند!

چند وفت پیش براش از این کارت های زبان آموزی گرفتم که خیلی هم دوست داره! گرچه من یک کم تنبلی می کنم تو یاد دادن بهش!!!!! از این کارت ها کلمه Fan, Bag, Ball و Cat را یاد گرفته!

کلا خیلی فهمیده و با شعور شده بچم! انگار رشد ذهنیش با سرعت نور جلو میره! برعکس رشد جسمیش!

شنبه هفته پیش مهمون زهرا جون و پسرهای گلشون بودیم! کیارش و دانیال حسابی شیطونی کردند و بهشون خوش گذشت! فقط حیف که یاسین گل تب داشت و خوابیده بود! جالب این جا بود که کیارش زهرا جون را وقتی با دانیال محکم صحبت می کرد دعوا می کرد که چرا دعواش می کنی!!!!!! زهرا جون خوش گذشت ان شاا... جبران کنیم!

این شنبه هم که جشن پرشین بودیم غیر کیارش و آندیا بچه تو سن و سال این ها نبود! با این که من فکر می کردم چون معرفی وبلاگ کودکان باشه بچه هم بیشتر باشه!!! کیارش که اوایل خیلی همکاری کرد ولی بعد حوصله اش سر رفت! در کل برنامه خوبی بود و خوش گذشت! راستش تو انتخاب بهترین وبلاگ کودکان من فکر می کنم وبلاگ های دیگه ای هم بودند که بیشتر خواننده داشتند و بیشتر استحقاق برتر شدند داشتند! البته وبلاگ ارشیا و آندیا و یونا و آرش جون کاملا استحقاقشو داشتند و به نظر من باید بالاتر هم می شدند! ولی خوب معیار نظرسنجیش دسترسی به نت بود و خوب کاملا عادلانه نبود!!!! اصلا فکر نکنید منظور وبلاگ کیارش بود چون اخر برنامه جناب بو* ترا*بی آب پاکی را ریخت رو دستمون و به بابا سعید گفت ما اصلا پار*سی بلاگی ها را از نظرسنجی حذف می کنیم!!!!!!!

بعد مراسم هم با آندیا جون رفتیم و با دکور عکس انداختیم و مدیریت جدید پرشین به کیارش و آندیا یک گل و مداد رنگی کادو دادند! مراسم خوبی بود و جای ایلیا گل سمیه جون که با پدرش تو ترافیک مونده بودند خیلی خالی بود!

   

پیوست: هر کاری کردم نوشته عکس ها نیومد!


  • کلمات کلیدی :

  • <      1   2      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com