سلام
شرمنده یک مدت نبودم!!! مهمون داشتم و سرم حسابی شلوغ بود! بعدش هم یک کم بی حوصله بودم و یک سری کار داشتم! شرمنده! این پست همش درباره شیرین زبونی های وروجک خانه که از بس تنبله مامانش دیگه بیات شده!!!!!! بعضی هاش مال یک ماه پیشه!
کیارشم حسابی بزرگ شده، گرچه هنوز لاغر اندام و ریزه میزه است اما از لحاظ فکری و عقلی خیلی خیلی رشد کرده! شده یک آدم بزرگ با فکر و اندیشه مستقل! گاهی حرف هایی میزنه من یکی توش می مونم! خیلی بچه با احساسیه و خیلی هم زیبا این احساساتشو نشون میده!
بعضی وقت ها میاد میگه مامان خسته ای؟ می خواهی برات لالایی بخونم تا بخوابی؟! منم از خدا خواسته قبول می کنم! دستمو می گیره می بره می خوابوندم بعد با اون دست های کوچکش ب غ لم می کنه و میگه لالایی لالالا!!! و با اون انگشت های نازش به بازوهام ضربه های آهنگین میزنه! به خدا کیف دنیا را می کنم!
الان مدتیه برام ب و س می فرسته! بعد تازه نشونه گیری هم می کنه! میگه می فرستم برای لپت! می فرستم برای پیشونیت! می فرستم برای موهات و ... و این جوریه که بو *سه بارون میشم!
این قدر بچه ام احساسیه و دوستدار دوستی و محبت که هر وقت تو کارتون تام و جری موشه یا گربهه ناراحت میشند و یا آخر دست یکی اون یکی را حسابی کنف می کنه، کیارشم حسابی بغض می کنه و برای ناراحتی تام و یا جری اشک ها میریزه! قربون دل مهربونت برم عزیزم!
گاهی برای اتفاقاتی استدلال میاره که خیلی جالبه و گاهی هم دقیق!
یک بار بعد از صبحانه متفکرانه دستش را گذاشته زیر چونه اش و با خودش حرف می زنه:
دلم مثل یک دستگاه می مونه! غذا می خورم میره توش بعد می پیچه، می پیچه بعد ( بی ادبیه! ) پی پی میشه میاد بیرون!!!!!!!
یک صبح ابری بهم میگه مامان مگه صبح نیست؟ پس خورشید کو؟ بهش میگم چرا هست پشت ابرهاست! میگه بیاد بیرون دیگه! ( بچم مثل من از هوای ابری دلش می گیره!!!) رو به آسمون میگم خورشید خانوم بیا بیرون! اخمی می کنه و میگه خورشید که خانوم نیست! چشم و ابرو نداره!!!!!!! من دهنم باز مونده از این استدلال! چی باید بگم من به این آقای جوان باهوش؟؟؟
به ماشین و اجزاء اون خیلی علاقه داره! با کلی ذوق کتاب راهنمای ماشین باباش را دستش می گیره و با دقت ورق می زنه و کل اجزا و وسایلش را هم به درستی نام می بره و دقیق می دونه به چه کاری میاد! به توضیحاتش درباره عقربه های جلوی فرمون دقت کنید:
این مال بنزینه! اون یکی هم مال حرارت موتور!!! اون مال سرعت ماشینه! آروم بری پایینه، تند تند بری میره بالا! اونم مال دور موتوره! گاز بدی میره بالااااا !!!!!!
نه تو را خدا این مهندس کوچولو خوردنی نیست؟؟؟؟؟
تازگی به نقاشی هم علاقه نشون میده! ولی نه همیشه! این یک عکس از اولین نقاشی با معناشه! همش را من بهش گفتم و خودش کشیده فقط آدمش را خودش ازم کمک خواست و با کمک هم کشیدیم!
اثر هنری باارزش نقاش کوچولوی ما
پنج شنبه یک قرار وبلاگی تو دنیای بازی داشتیم! حاضرین عبارت بودند از ندا مامان ستایش، بیتا جون مامان دوقلوها، مامان مهدیار، مامان امیرمهدی، مژگان مامان آندیا، سمیه مامان ایلیا و مهسا مامان کوروش! خوب بود و دیدارها تازه شد ولی به خاطر بزرگی محوطه و تنوع بازی ها و وروجک هایی که در راستای خالی کردن جیب مامان و باباهاشون هر بازیی را می خواستند امتحان کنند نشد خوب همو ببینیم! ان شاا... دفعه دیگه یک جای دنج تر!
کیارش خلبان
آندیای خواب آلود و کیارش شیطون
ایلیا خان
ستایش گل
ناخدا کیارش
متاسفانه به همون دلایل بالا نشد از بقیه بچه ها عکس بگیرم! ان شاا... در دیدارهای بعدی...
پیوست: وبلاگ حس قشنگ مادری ف ی ل تر شده! چه بی انصاف هایی! با کلی ترس و لرز درباره احساسات پاک کیارشم نوشتم!