سلام
با آمدن بهار و عوض شدن چهره طبیعت کیارش ما هم داره متحول میشه! اونم تو 2 جهت، اول این که شیطنتش 100 برابر شده! خونه ما فرقی با بازار شام نداره! در کابینت را باز می کنی از توش اسباب بازی می ریزه بیرون! تو قابلمه جوراب پیدا می کنی! موبایلت گم میشه زنگ می زنی می بینی صداش از تو ماشین لباس شویی در میاد!!!! اگر هم وقتی متوجه نیست اسباب بازی هاشو از وسط هال و رو مبل و زیر میز و وسط راهرو و رو جا کفشی برداری انگار دمش را آتیش زده باشند سریع میاد و اسباب بازی ها را دستت می گیره و خیلی با دقت سر جای قبلی، یعنی وسط هال، رو مبل، زیر میز، وسط راهرو و رو جاکفشی می گذاره! هر کی سر زده بیاد خونه ما باورش نمیشه من از صبح که بیدار میشم تا شب به جرات میشه گفت یک ربع هم نمی شینم! انگار لشگر مغول از وسط خونه رد شده و هیچ کس هم دست به این تهاجمات و تاراج ها نزده!!!! دومین مسیر تحول کیارش تو بزرگ شدن ناگهانی و فهمیدن خیلی چیزها و بالطبع شیرین شدنشه!!!! که می خوام تو این پست چند تا از این کارهای بامزه اش را بگم!
· به اسکوتری که داییش برای تولدش گرفته خیلی علاقه داره. الان اسکوتر بیچاره تو کمد قرنطینه است ولی قبلش کیارش تمام مدت سوار اسکوتر بود و خیلی ماهرانه از این سمت خونه به اون سمتش می رفت و البته لازم به ذکر تو این خونه های کوچیک با یک پا از این طرف به اون طرفش می رسه! حالا جناب اسکوتر سر غذا با ما باید غذا می خوردند! موقع دستشویی رفتن دم توالت باید ناظر بر دستشویی رفتن وروجک خان می بودند و از همه جالب تر موقع خواب هم باید باهاش به رختخواب می رفتند! با اصرار تمام این اسکوتر را بغل می کرد و می بردش رو تختش!!!!!!!!!!! دیگه این قدر التماسش کردم و براش قصه خوندم که راضی شده یک بالشت کنار تختش بگذاریم تا جناب اسکوتر سر رو اون بالشت بگذارند! حالا اصرار داشت خودش هم رو زمین سر بر بالین اسکوتر جان بگذارند! دوباره با کلی مصیبت راضی شد بره رو تختش! بعد لحافشو کشیده و انداخته رو اسکوتر عزیزش مبادا سرما بخوره!!!!!!
· تازگی ها به حیواناتی که تلویزیون نشون میده خیلی علاقه نشون میده مخصوصاً شیر و ببر! چهار دست و پا رو زمین راه میره و اداشونو در میاره و مثل شیر می غره!!!! این قدر نمکی این کارو انجام میده که دل آدم براش ضعف میره! چند روز پیش کانال Babytv داشت برنامه کنی و گوری ( دوتا بچه کانگورو ) را نشون می داد، کیارش به عادت سابق چهار دست و پا شد و دور میز چرخید! گفتم مامانی این که شیر نیست، این کانگوروه! بعد سریع بلند شد و رو دو پا شروع کرد مثل کانگوروها پریدن!!!!!!!!!!!!!!
· کتاب های می می نی را خیلی دوست داره! بعضی اوقات میره کتاب هاشو برای باباش میاره و داستانشو برای باباش اجرا می کنه! ( از الان رفته تو کار بازیگری!! ) مثلاً کتاب می می نی چه دوست نازنینی، میره توپ قرمزشو میاره و شوت می کنه بعد ادا گربهه را در میاره که داره گریه می کنه! یا می می نی گل می کشه یا نی نی، میاد و با اشاره به دیوار ادا کشیدن نقاشی را در میاره! ولی از هم جالب تر کتاب می می نی شده شلخته است که میره ماشینشو میاره و پاشو می گذاره روش و ادا زمین خوردن پدربزرگ می می نی را در میاره!!!!!!! ( لازم به ذکره کیارش هنوز خوب بلد نیست حرف بزنه اما از همون چهارتا لغتی که بلده تو تعریف کردن داستانش استفاده می کنه! )
· این کارشو دیگه نمی دونم از کجا یاد گرفته! میره در اتاق ها را می بنده بعد گیر سر منو می کنه تو سوراخ کلیدش و هی می پیچونه یعنی داره بازش می کنه، بعد در را باز می کنه و با افتخار نشون می ده ببینید من با سنجاق سر در را باز کردم!!!!!!! ( فکر کنم تو این فیلم پلیسی ها دیده! ) کاملاً هم می دونه این کلید نیست اما میشه باهاش در را باز کرد!
جمعه عصر کیارش با آندیا و یکتا جون ( یکی از نی نی های جدید وبلاگی ) رفتند پارک قیطریه! کارهاشون خیلی بامزه بود، آندیا سه چرخه اش را آورده بود و کیارش هلش می داد و اصلاً هم اجازه نمی داد یکتا به سه چرخه و آندیا نزدیک بشه! ( برا دختر مردم قلدر شده بود! ) این سه وروجک صحنه های جالبی خلق کردند! سر توپ با هم دعوا کردند! بعد عاشقانه به هم تعارف کردند! قلدر خان بعد با چنان لطافتی دست یکتا خانوم را گرفت که نگو! خلاصه کلی شیطنت کردند! ان شاا... وقتی مامان یکتای عزیز عکس ها را فرستادند براتون می گذارم!
پیوست 1: پوریا جون، من سر وبلاگت میام ولی نمی دونم چرا صفحه نظراتت به هیچ وجه باز نمیشه! ایملت را هم نداشتم تا برات ایمیل بزنم!
پیوست 2: چند تا سایت برای آپلود عکس معرفی می کنید؟؟؟