• وبلاگ : داستانهاي وروجك
  • يادداشت : اندر حكايات كيارش خان وروجك
  • نظرات : 1 خصوصي ، 25 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام.چه گزارش تصويري خوشكلي.ببخشيد كه من نتونستم تو جمع شماها باشم.

    سلام دوستم

    متشكرم از زحماتت و مرسي از گزارش مصوري كه گذاشتي.

    به ما خيلي خوش گذشت.

    اي خدا چه عجب كامنت دوني باز شدمريم جون خيلي متاسفم ...من خيلي دوست داشتم ميومدم...ولي صبح پدرم با موبايلم تماس گرفت و گفت مادرت كمرش يهو گرفته و همينطور دولا مونده...بعدشم گفت:همينطور دولا دولا بردتش دمتر سر كوچه شون و براش آمپول و اينا داده...منم رفتم ...تا هم حالشو بپرسم هم تزريقاتشو انجام بدم...

    خيلي ممنون از اطلاع رسونيتون....من شانس ندارم شما ها رو ببينم

    سلام خوشبحالتون جاي ما رو هم خالي كردين؟
    مرسي از تمام زحمات. به ما خيلي خوش گذشت

    حكايات جالبي بود - خومونيم كيارش خيلي بلا و جيگر تر شده از طرف من محكم بغلش كن و ببوسش

    چه پست كاملي بود...دستت درد نكنه...خيلي جالبه فكر كنم كيارش ها با اسم خودشون مشكل دارن چون كيارش ما هم حاضر نيست اسم خودش رو بگهبهش ميگيم اسمت چيه؟ ميگه ني ني...ببوس كيارش جان رو

    + آرزو مامان ترنم 
    من نميتونم عكسا رو ببينم كممممممممممممممممك
    + آرزو مامان ترنم 
    بابا عجب حرف زور ميزنه اين ورووووووووووووووووووووجكا

    سلام خانومي...

    دستت درد نكنه بابت حكايتهاي با نمكي كه تعريف كردي

    و بابت عكسهاي خوشگلي كه گذاشتي... من كه دريغ از يك عكس درست حسابي... بسكه دنبال ايليا دويدم

    اگه زحمتت نميشه چند تا عكس واسم ايميل كن مرسي عزيزم

     <      1   2