كاش مي شد از ميان ژاله هاجرعه اي از مهرباني را چشيددر جواب خوبها جان هديه دادسختي و نامهرباني را نديدكاش ميشد با محبت خانه ساختيك اطاقش را به مرواريد داد كاش مي شد آسمان مهر را خانه كرد و به گل خورشيد داد كاش ميشد بر تمام مردمانپيشوند نام انسان را گذاشت كاش مي شد كه دلي را شاد كردبر لب خشكيده اي يك غنچه كاشتكاش ميشد در ستاره غرق شد در نگاهش عاشقانه تاب خوردكاش مي شد مثل قوهاي سپيد از لب درياي مهرش آب خورد كاش ميشد جاي اشعار بلند بيت ها راساده و زيبا كنمكاش مي شد برگ برگ بيت را سرخ تر از واژه رويا كنمكاش ميشد با كلامي سرخ و سبز يك دل غمديده را تسكين دهم
آپيم