Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker بیماری کیارش - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 511301

  بازدید امروز : 15

  بازدید دیروز : 39

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

بیماری کیارش

نویسنده:مادر کیارش::: دوشنبه 86/8/7::: ساعت 6:52 عصر

سلام
اموز آمدم دلیل غیبت این چند مدتم را براتون تعریف کنم!
من و کیارش چهارشنبه عازم تهران شدیم کلی خوشحال که برمی گردیم خونه و می تونیم دوست هامون را هم ببینیم ولی چهارشنبه شب، در حالی که تازه چند ساعت از رسیدن وا می گذشت کیارش تب کرد و بی حال افتاد روی تخت! با این که بهش اشتامینوفن می دادیم ولی هی تبش بالا رفت تا به 40 رسید!!!! صبح پنج شنبه بهتر شد ولی عصر بازم تبش بالا رفت و شروع کرد به سرفه کردن، برای همین شب بردیمش بیمارستان مفید چون بهمون نزدیک بود! یکی از این انترها کیارش را ویزیت کرد و دارو بهش داد تا شنبه با این که تبش قطع شده بود ولی هی سرفه هاش و صداش بدتر می شد تا این که یک شنبه عصر دیگه حالش خیلی بدتر شد و صداش به کلی گرفت و حتی نف کشیدن براش سخت شد و گاهی حتی این قدر سرفه می کرد و نمی تونست نفس بکشه که کبود می شد! دیگه اشکم در آمده بود هر دفعه که بچه ام سرفه می کرد اعصابم به هم می ریخت و دلم ریش می شد! تصمیم گرفتیم ببریمش دکتر، هر چی به دکتر خودش نگ زدیم جواب نداد و به مژگان جون هم زنگ می زدم تا تلفن دکتر آندیا جون را بگیرم که مخابرات هم با بیماری کیارش دست به یکی کرده بود و هی می گفت دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد!!!!! دیگه حسابی گیج شده بودم که یک دفعه یادم آمد تلمن دکتر ناطقیان را که یم بار اتفاقی تو وبلاگ یکی از دوستان دیده بودم را یادداشت کردم زنگ زدیم بهش و منشیش گفت که تا آخر شب وقت نداره!!! ازش آدرس خواستیم و وقتی آدرس داد دیدیم ای بابا آقای دکتر که همسایه خودمونه و یک کوچه باهامون فاصله داره!!!!!! ( چه جوری تا به حال متوجه نشده بودیم؟!‏ ) خلاصه وقتی به منشی آقای دکتر گفتیم ما همسایه تون هستیم کلی مرام گذاشت و گفت الان بیایید!!!! )
ما هم سر ایکی ثانیه خودمون را رسوندیم و البته یک کم شلوغ بود و ولی خانم منشی گل سریع کردمون تو!!!! وای چه دکتر ماه و خوش اخلاقی! کلی به حرف هامون گوش داد و تحویلمون گرفت و وقتی بهش جریان را گفتیم کلی تعجب کرد که چرا این به ظاهر دکتر چنین تجویزی کرده!!!! چون دقیقاً باعث بد شدن بیماری کیارش تجویز غلطش بود!!!! این قدر عصباین شدم که می خواستم برم و خفه اش کنم!!!!!! خلاصه دکتر کلی بهمون دوا و سفارش و دتور داد که اثرات تجویز غلط این دکترچه!!!! را خنثی کنیم!!! حالا حال کیارش بهتره و صداش و سرفه هاش هم بهتر شده خدا را شکر!
نتیجه اخلاقی: دیگه بچه های گلتون را به هیچ وجه دست این جوجه دکترها ندهید!!!

هر کس خواست بگه تا آدرس و تلفن دکتر ناطقیان را بهش بدم! دکتر ناطقیان فوق تخصص بیماری های عفونی و تب داره! خیلی دکتر ماهیه! ( هر وقت سر دکتر ناطقیان رفتید یک سر هم به ما بزنید خوشحال می شیم!  )



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com