Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker آنچه که گذشت قسمت دوم - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 511273

  بازدید امروز : 26

  بازدید دیروز : 38

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

آنچه که گذشت قسمت دوم

نویسنده:مادر کیارش::: سه شنبه 85/12/8::: ساعت 12:0 صبح

سلام

این پست ادامه پست قبلیه:

 

1- اوایل 8 ماهگی اولین هجا با معنی را گفت بابا ولی معنیشو نمی دونست و به همه چیز می گفت بابابابابا... ( قبلش نه اینکه چیزی نگه، از 4 ماهگی هر روز تو خونه یک سری کنسرت داشتیم )

2-     ۹/۵ ماهگی تونست دستشو به میز بگیره و بایسته و در همین حدودها بود که همزمان با گفتن ماماماماما... پی به راز تلفن برد و جادوی  تلفن او را هم سحر کرد!!!

3-    10 ماهگی به هیچ عنوان تو روروک بند نمی شد و می خواست خودشو از اون بالا بندازه پایین. اون موقع 4 دندون بالا و 3 دندون پایین داشت.

4-    ۱۰/۵ ماهگی کم کم دستشو از میز رها کرد و سعی کرد مستقلاً بایسته و در همین هنگام بود بود که دیگه هیچ کشو، کمد، کابینت و میزی نبود که ردی از وروجک خان ندیده باشه و مورد غارت قرار نگرفته باشه!

5-    11 ماهگی می تونست بدون این که دستشو به جایی بگیره بایسته و هر وقت که لحظه ای ازش غافل می شدیم یا صدایی از وروجک در نمی آمد می فهمیدیم رفته سراغ تلفن و داره برا دوست جونش !!!!!! سخنرانی می کنه ( بعضی اوقات یک ربع می ایستاد و بی وقفه حرف می زد بعد یک دفعه نفسش می گرفت و آب دهنشو قورت می داد و دوباره شروع می کرد ) بعد اگه بی خداحافظی از دوست جونش گوشی را ازش می گرفتیم عصبانی می شد و حرص می خورد ( دست هاشو مشت می کرد و دندوناشو به هم قفل می کرد و می گفت اِاِاِاِ... )

6-    همون اوایل 11 ماهگی اولین کلمه با معنیشو گفت ( اگه فکر کردید پسرم مثل بقیه بچه ها عاشق مامانشه و اولین کلمه اش مامان بوده 100% اشتباه کردید )  "نی نی" البته واضح نمی گفت نی نی در واقع می گفت "اینی" ولی هر جا یک بچه در رنج سنیه 1 روزه تا 10 ساله را می دید داد می زد "اینی" انگار خودش یک آقای جا افتاده است؟! دومین حرفی که به موازات "نی نی" گفت "الو" با تلفظ  "اَو" بود. حالا دیگه هر چیزی که به دستش می رسید از تلفن گرفته تا قاشق و شونه و جوراب و مداد و کنترل تلویزیون و... ( البته هر چیز به جزء تلفن اسباب بازیش! ) می گرفت دم گوشش و می گفت " اَو"

7-    اگر چه خیلی زود ایستاد و حتی یک قدم هم برداشت اما به دلایلی ناشناخته و ناگهانی دیگه نایستاد تا 5 روز پیش که یک دفعه ایستاد و حتی 6 قدم هم خودش برداشت!

8-    خیلی زود ( فکر کنم از 6 ماهگی ) کنترل تلویزیون را کشف کرد ولی جدیداً بلد شده کانالهای تلویزیون را عوض کنه و برسه به برنامه مورد علاقه اش ( عمو پورنگ، دندونه و دردونه، یوهو و بارنی برنامه های مورد علاقه اش است ) گاهی اوقات وقتی همه دارند سریال مورد علاقه شونو می بینند دقیق سر جای حساسش می زنه یک کانال دیگه و غش غش می خنده از این شیرین کاریش!!!!!!!

9-    فعلاً دیگه چیزی یادم نمی آید اگه یادم اومد به مرور زمان می نویسم...

-----------------------------------

 پیوست: تا حالا افسانه نارسیس را شنیدید؟

نارسیس یک جوان بسیار زیبارو بوده که نباید چهره خودشو تو آینه می دیده وگرنه می مرده. تمام الهه ها عاشق و دلباخته نارسیس بودند ولی از اونجایی که جوان مغروری بوده به هیچ کدوم اعتنا نمی کرده، برای همین مورد خشم خدایان قرار می گیره و یک روز که برای نوشیدن آب لب چشمه می ره عکس خودشو توی آب می بینه و عاشق خودش می شه!! و از عشق خودش می میره!!!!!!!!!!

این مقدمه را گفتم تا یک چیزی درباره وروجک بگم:

تازگی ها وروجک مثل جناب نارسیس عاشق خودش شده و هر دفعه که خودشو تو آینه می بینه کلی ذوق می کنه و به خودش اشاره می کنه و برای خودش دست تکون می ده!!!!!!!!!!! نکنه بچه ام خدای نکرده از عشق خودش یک بلایی سر خودش بیاره؟؟؟؟

 



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com