Lilypie 4th Birthday PicLilypie 4th Birthday Ticker کیارش خان میزبان می شود! - داستانهای وروجک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 510751

  بازدید امروز : 10

  بازدید دیروز : 13

داستانهای وروجک

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

ستاره طلایی
نوید جون
بچگی های دیبا و پرند
وروجک مامان = آرش
یونا شیرین زبون
ثمانه جون مامان مهدیار
آندیا جون
ستایش
پگاه و پارسا
ملوسک خانم
مهدیار مامان مریم
امیر مهدی
بهنیا
مانی فسقلی
ارشیا
دل آرام
کیارش سحر جون
حس قشنگ مادری
پویان گل
سارا ونوشه جون
بلاچه خانم
کیا کوچولو
یکتا فسقلی عزیز
ایلیا مریم جون
کوشا نی نی
سینای گل رویا جون
نازنین فاطمه
ایلیا
نیکان و شیطونی هاش
آرین کوچولو
مزدا جون
پوریا
ایلیای نگین جون
نازنین
فاطمه زهرا عزیز
خونه اول وروجک و مامانی
دل نوشته‏های یک مادر
کارن عزیز
دانیال ساناز جون
کسری عزیز
مانا و مانیا

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

داستانهای وروجک

 

دسته بندی یادداشت ها

بازی وبلاگی . تولد . نامه ای به پسرم .

 

بایگانی

اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
بهمن 1386
اسفند 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آذر 1388

 

اشتراک

 

 

کیارش خان میزبان می شود!

نویسنده:مادر کیارش::: دوشنبه 87/10/30::: ساعت 5:21 عصر

سلام

شرمنده باز نبودیم! راستش تعطیلی تاسوعا و عاشورا مهمون داشتیم و خانواده بابایی آمده بودند پیشمون، به کیارش خان که خیلی خیلی خوش گذشت و با عمه فائزه کلی عشق کرد! وقتی می خواستند برند کلی ناراحت بود و گریه کرد! از بس بچه ام اجتماعی و عاشق مهمونه! بهش قول دادیم مامان جون و دایی حامد به زودی مهمونمون میشند تا آروم شد! دایی حامد با مامان جون چهارشنبه آمدند و ما کلی خوشحال شدیم! کیارش خان که کلی ذوق کرد، مامان جون هم برای کیارش کلی اسباب بازی آوردند که شیطون بلا لطف کرد و همون شب زد و دوچرخه را ناقص کرد و نگذاشت ازش عکس بگیرم لااقل! نمی دونم چه عشقی داره به خرابکاری! این چند روز هم حسابی خوش گذروند و امروز صبح که مامان جون هم رفتند حسابی گریه کرد، با تمام وجود! خوبی بچه ها اینه که زود ناراحتی هاشون با یک شادی کوچیک فراموش میشه!

وروجکم حسابی ناقلا و شیطون شده و کلی خوردنی و خواستی! نیم وجبی خودش از تاریکی می ترسه بعد به باباش که می خواسته چراغ را خاموش کنه تا بخوابه میگه نه چراغ را خاموش نکن مامان مریم می ترسه!!!!!!!! بعد من امدم میگه مامان نترسی ها من میام نجاتت میدم!

برای اکثر اسباب بازی هاش اسم گذاشته! مثلا یک عروسک داره که به پیشنهاد پدرش اسمش شده آقا شکم گنده! حالا این قدر به این آقا شکم گنده غذا داده و با خودش این ور اون ور برده که کثیف شده! بعد هم با یک مهر مادرانه ای روی پاهاش می خوابونه و لالایی براش می خونه که نگو!

حافظه خوبی داره، خیابون های اطراف خونه را می شناسه و وقتی نزدیک خونه میشیم میگه رسیدیم خونه! اول فکرم کردم فقط قیافه اش آشناست و نمی تونه جهت یابی کنه ولی دو روز که با مامان رفته بودیم نزدیک خونه خرید به مامان گفتم با کیارش برید خونه تا من چیزی بخرم و بیام و اصلا یادم نبود مامان تا حالا از این مسیر نیومده و آشنا نیستند! بعد که فهمیدم با عجله دنبالشون رفتم و دیدم به سلامتی رسیدند دم خونه! مامان می گفتند دیدم اینجا آشنا نیست گفتم کیارش از کدوم طرف باید بریم و پسرک عزیز من بدون اشتباه مامان جون را درست راهنمایی کرده!

می خوام یک بازی وبلاگی راه بندازم! مدتیه خیلی بازار بازی ها کساده! این بازی فقط مختص نی نی های وبلاگیه! باهاش موافقید؟! اگه بله تو پست بعدی می نویسمش!

این عکس ها هم مربوط میشه به هفته قبل که با بابایی رفتیم دنیای شادی و حسابی به وروجک خوش گذشت، از اون موقع هر وقت اسم بیرون میاد میگه بریم شهربازی، سوار ماشین بشیم، سوار موتور و... چند تا عکس هم از آقا شیکم گنده در حال لالا و کیارش سرآشپز و ماشین کنترلی که تولد 2 سالگیش دایی حمید کادو داده بود به عکاسی آقا کیارش!

  



  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پسرم 4 سالگیت مبارک
    دو تا تولد!
    [عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com