• وبلاگ : داستانهاي وروجك
  • يادداشت : مكالمات روزانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام من پست قبلي ت هم الان خوندم.راستش رو بخواي من هم مثل تو به دلداري نياز دارم.دقيقا دركت مي كنم.آرين وقتي 11ماهش بود راه مي رفت.اما تو حرف زدن تنبلي مي كنه.اما يادمه وقتي شش ماهه بود هر وقت تشنه مي شد مي گفت آب...هر وقت مي رفتيم بيرون مي گفت دده...وقتي 7 يا 8 ماهش بود اسم منو م يگفت ل لا...خيلي خوب داشت پيش مي رفت.اما الان اگه آب هم بخواد اسمش رو نمي گه.نگراني من از تو هم بيشتره.تنها چيزي رو كه خوب مي گه ..بابا بابه...يعني بابا بابك...يا صداي گربه ومامان و...... از اين چيزها.ديگه نمي دونم بايد چيكار كنم...